عملیات

/~amaliyyAt/

مترادف عملیات: اعمال، کنش ها، مانور

برابر پارسی: کار، کار بزرگ

معنی انگلیسی:
operations, activities, actions

لغت نامه دهخدا

عملیات. [ ع َ م َ لی یا ] ( ع اِ مرکب ) ج ِ عملیة. امور متعلق به عمل. ( فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). توضیح اینکه این کلمه هرچند در اصل جمع عملیة است ، اما در فارسی غالباً آن را بعنوان جمع عمل به کار برند چون ادبیات و غزلیات و غیره. رجوع به رساله مفرد و جمع محمد معین چ 2 ص 116 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) جمع عملیه امور متعلق به عمل : مناهج عملیه . توضیح ادبیات غزلیات ... عملیات ... هر چند در اصل جمع ادبیه غزلیه ... عملیه ( با حذف موصوف ) محسوبند عاده در فارسی آنها را در جمع ادب غزل ... عمل ... به کار برند .

فرهنگ عمید

۱. (نظامی ) فعالیت های نظامی.
۲. مجموعه کارهایی با هدفی خاص.

فرهنگستان زبان و ادب

{operation} [علوم نظامی] 1. اقدام نظامی یا اجرای مأموریت نظامی در حوزه های راهبردی، عملیات‍ی، راهکنشی، خدماتی، آموزشی یا اداری 2. فرایند ادامۀ رزم شامل حرکت و آماد و تَک و پدافند و رزمایش برای رسیدن به اهداف مطلوب در هرنوع نبرد یا لشکرکشی

مترادف ها

work (اسم)
فعل، کار، عملیات، چیز، وظیفه، سعی، ساخت، استحکامات، زحمت، شغل، زیست، کارخانه، نوشتجات، موثر واقع شدن، اثار ادبی یا هنری

activities (اسم)
عملیات

operations (اسم)
عملیات

processes (اسم)
عملیات

proceedings (اسم)
عملیات، اقدامات، شرح مذاکرات

پیشنهاد کاربران

واژه عملیات
معادل ابجد 551
تعداد حروف 6
تلفظ 'amaliy[y]āt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ عملیَّة]
آواشناسی 'amaliyyAt
الگوی تکیه WWWS
شمارگان هجا 4
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
دکتر جواد عینی پور
عملیات= کارساخت
کارزار،
تازش
عَمَلیّات:
١. روند، فرایند
٢. لشکرکِشی، سپاەکِشی، سربازکِشی، یورش، تازش، آفند، پیکار، کارزار
٣. راهبرد
کارگان
فرایند، روند؛ لشکرکِشی، یورش، تازش، آفند
کنش ها
راهکنش
عملیات == فرآیند
نحدد
کُنش ( در بسیاری باره ها )
نمونه:
ما در خاک آن ها کنش هایی ( عملیات ) انجام می دهیم.
اقدامات
🍃🎋🍃🎋🍃🎋🍃🎋
معنی کلمات جدید درس : دریا قلی
۱_توان : انرژی _ نیرو
۲_جان : وح
۳_ هدف : مقصد
۴_ خویش : خود
۵_بهنگام : به موقع ، سر وقت
۶_محدود : تعداد مشخص
۷_ بشری : انسانی
۸_ارج : ارزش
...
[مشاهده متن کامل]

۹_کهن : قدیمی
۱۰_دلاور مرد : مرد دلاور ، مردشجاع
۱۱_چله : زه کمان
۱۲_نام آور : مشهور ، معروف
۱۳_پرورانده است : پرورش داده است
۱۴_مقدس : با تقوی ، متدین
۱۵_ تحمیلی : اجباری
اوراق فروشی : فروش ماشین های فرسوده و کهنه
۱۶_حاشیه : کناره
۱۷_بعثی : نیروهای ارتش عراق در زمان صدام
۱۸_محاصره : اطراف کسی با چیزی را احاطه کردن
۱۹_الکن : کسی که زبانش به هنگام صحبت گیر می کند
۲۰_درنگ : معطل
۲۱_همت : تلاش
۲۲_ مدافعان : دفاع کنندگان
۲۳_تلفات : جمع تّلّف مرگ و میرها
۲۴_ناکام ، : ناامید ، محروم
۲۵_شک : تردید ، دو دلی
۲۶_ ناگوار : ناخوشایند
۲۷_حماسه:دلیری کردن ، کاری افتخار آفرین

نقشه ریختن برای کاری
Operations
کنشمند با ضمه ک و کسره ن و به پیروی از آن� عملیاتی�، می شود کنشمندانه در جمله ای مانند تعریف عملیاتی ( کنشمندانه ) از این واژه آن است که . . . .
کنشوری/ کنش وری
از واژه های اضافی و زشت عربی است و نیازی به کاربرد آن نداریم که برابر سازی کنیم
عملیات گاز رسانی : گاز رسانی
عملیات ( در جنگ ) : حمله
کارکرد، کارکردها
پیکار
فعالیت ها ، کارها
کنشین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس