عمل یافتن

لغت نامه دهخدا

عمل یافتن. [ ع َ م َ ت َ ] ( مص مرکب ) انجام گرفتن. به مرحله درآمدن. بار آمدن. پرورده شدن. درست شدن. رجوع به عمل یافته شود.

فرهنگ فارسی

انجام گرفتن بمرحله در آمدن بار آمدن

پیشنهاد کاربران

بپرس