عمس
لغت نامه دهخدا
عمس. [ ع َ ] ( ع ص ) حرب سخت. ( منتهی الارب ). جنگ سخت. ( ناظم الاطباء ). || کار دشوار بی سروپای. ( منتهی الارب ). کاردشوار بی سروته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
عمس. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) سخت گردیدن و سیاه شدن و تاریک گشتن روز. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَمس. عَماسة. عُموس.
عمس. [ ع ُ / ع ُ م ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَماس. رجوع به عماس شود. || ج ِ عَموس. رجوع به عموس شود. || ج ِ عَمیس. رجوع به عمیس شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید