عمرکاه

لغت نامه دهخدا

عمرکاه. [ ع ُ ] ( نف مرکب ) هر چیز که عمر را تلف کند. متلف. ( ناظم الاطباء ) :
از پی شهوتی چه کاهی عمر
عمرکاه تو هر زمانی چرخ.
خاقانی.
بیداد ترا که عمرکاهست
زیبایی چهره عذرخواهست.
خاقانی.
کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جان فزایی افسون عمرکاهی.
حافظ.

فرهنگ عمید

کاهندۀ عمر، آنچه عمر را می کاهد و تلف می کند.

پیشنهاد کاربران

بپرس