عمدی

/~amdi/

مترادف عمدی: به عمد، تعمد

برابر پارسی: خود خواسته

معنی انگلیسی:
intentional, deliberate, aforethought, conscious, set, studied, voluntary, willful, witting

لغت نامه دهخدا

عمدی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عمد. باتعمد. تعمداً. از روی قصد. رجوع به عَمد شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به عمد با تعمد

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) منسوب به عمد، از روی قصد و نیت نسبت به عمل و رفتار خود. مق سهوی .

واژه نامه بختیاریکا

دستی؛ دلخواِه

مترادف ها

picked (صفت)
پوست کنده، خاردار، نوک تیز، نوک دار، عمدی، لخت، برگزیده، انتخاب شده، پاک کرده، کلنگ خورده

aforethought (صفت)
پیش اندیشیده، عمدی

prepense (صفت)
پیش اندیشیده، عمدی، قصدی

deliberate (صفت)
عمدی

intentional (صفت)
عمدی، قصدی

purposeful (صفت)
عمدی

premeditated (صفت)
عمدی، با قصد قبلی

designed (صفت)
عمدی

فارسی به عربی

متعمد , مدبر , مدروس , مستقل

پیشنهاد کاربران

از دستی
عَمدی: آگاهانه، خودآگاه، دانسته، دیده و دانسته، خواسته، خودخواست، دستی، دستی دستی
افزون بر واژه یادشده، برابر پارسی واژه ( ( عمدی ) ) ، واژه ( ( آهنگمندانه ) ) نیز می شود.
دستی

بپرس