عمد
/~amd/
مترادف عمد: خواسته، قصد، منوی
متضاد عمد: ناخواسته
برابر پارسی: خودکرد، دانسته، کامکی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
عمد. [ ع َ ] ( ع اِ ) کوشش.( منتهی الارب ). بطور جد و یقین : قطعه عمداً علی عین ،و عمد عین. ( از اقرب الموارد ). || نیک راست و یقین. بیگمانی. ( منتهی الارب ). بطور قصد و اختیار، که ضد آن سهو و خطا میگردد. ( از اقرب الموارد ). تعمداً. دستی. دانسته. بعمد. متعمداً. عمداً. عمدی.
- بطور عمد ؛ بطور قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ).
- بعمد ؛ به اختیار. ( ناظم الاطباء ). عمداً. دستی. دانسته.
- عمد داشتن ؛ قصد داشتن.
- عمد کردن ؛ بطور اختیار و از روی قصد و آهنگ کاری کردن. ( ناظم الاطباء ).قصد کردن.
عمد. [ ع َم َ ] ( ع مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || چسبیدن به کسی. ( منتهی الارب ). ملازم گشتن. ( از اقرب الموارد ). || درون کوهان شتر ریز و شکسته گردیدن بجهت سواری. ( منتهی الارب ).شکسته شدن داخل سنام شتر از سواری ، در حالی که ظاهرآن سالم باشد. ( از اقرب الموارد ). || سست و دردناک گردیدن مرد. ( منتهی الارب ). به درد آمدن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || تر کردن خاک را باران ، چندانکه بسته گردد بگرفتن. ( منتهی الارب ). نمناک کردن باران خاک را بطوریکه هنگام گرفتن ، بسته گردد بجهت نمناکی. ( از اقرب الموارد ). || تر شدن خاک. ( از منتهی الارب ). || آماسیدن سرین از سواری و کشیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || در شگفت شدن از کسی : أنا أعمد منه ؛در شگفتم از وی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عمد. [ ع َ م َ ]( ع اِ ) ورم تن و زخم آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ورمی است که در پشت باشد. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ج ِ عماد و یا اسم جمع برای عماد. ورجوع به عماد شود. || چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و نهر عبور نمایند. ( ناظم الاطباء ). قسمی قایق یا کشتی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوعی قایق که از تنه درخت و ریسمان می ساختند .
جوان پر از جوانی
فرهنگ معین
(عَ مْ دْ ) [ ع . ] (مص ل . ) انجام دادن کاری با نیت و قصد.
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد.
چوب های به هم بسته که با آن از دریا و نهر عبور می کنند، نوعی قایق که با تنه و شاخه های درخت درست می کنند.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] عمد، انجام دادن یا ترک عملی از روی اختیار و قصد، و در مقابل سهو می باشد.
عمد در لغت به معنای قصد آمده است؛ لیکن در کلمات فقها مقابل سهو و در باب جنایات در برابر خطا به کار رفته است.
احکام فقهی
عمد منافاتی با اضطرار، اکراه و جهل ندارد؛ زیرا در موارد اکراه، اضطرار و جهل نیز اراده و قصد وجود دارد. از احکام مرتبط با عنوان یاد شده در ابواب مختلف فقه ؛ اعم از عبادات و معاملات به معنای اعم سخن گفته اند.
حکم تکلیفی
ترک واجبات یا ارتکاب محرمات از روی عمد ، در صورتی که مضطر، مُکرَه و یا جاهل قاصر نباشد، حرام است.
آثار ترک وفعل عمد
...
عمد در لغت به معنای قصد آمده است؛ لیکن در کلمات فقها مقابل سهو و در باب جنایات در برابر خطا به کار رفته است.
احکام فقهی
عمد منافاتی با اضطرار، اکراه و جهل ندارد؛ زیرا در موارد اکراه، اضطرار و جهل نیز اراده و قصد وجود دارد. از احکام مرتبط با عنوان یاد شده در ابواب مختلف فقه ؛ اعم از عبادات و معاملات به معنای اعم سخن گفته اند.
حکم تکلیفی
ترک واجبات یا ارتکاب محرمات از روی عمد ، در صورتی که مضطر، مُکرَه و یا جاهل قاصر نباشد، حرام است.
آثار ترک وفعل عمد
...
wikifeqh: عمدی
[ویکی الکتاب] معنی عَمَدٍ: ستونها (جمع عمود)
معنی أَمَدُ: مدت-زمان
معنی مُّتَعَمِّداً: از روی عمد
ریشه کلمه:
عمد (۷ بار)
«عَمَد» (بر وزن قمر) جمع «عمود» به معنای ستون است، و مقید ساختن آن به «تَرَوْنَها»، دلیل بر این است که آسمان ستون های مرئی ندارد، مفهوم این سخن آن است که ستون هایی دارد، اما قابل رؤیت نیست. و چنان که در تفسیر سوره «رعد» گفته ایم، این تعبیر، اشاره لطیفی است به قانون «جاذبه و دافعه»، که همچون ستونی بسیار نیرومند اما نامرئی، کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته. و به معنای هر شیء طولانی، مانند: قطعات چوب و آهن نیز آمده است.
«عَمَد» (بر وزن صمد) و «عُمُد» (بر وزن دهل) هر دو جمع «عمود» به معنای ستون است، هر چند از نظر ادبی اولی را جمع و دومی را اسم جمع دانسته اند.
قصد. «عمدللشی و الی الشیء:قصد» همچنین است تعمّد. . در آنچه خطا کردهاید گناهی ندارید لیکن در آنچه قلوب شما قصد کرده خطاکارید.. یعنی مؤمن را از روی قصد و دانسته بکشد. عماد :ستون.ایضاًبه معنی ابنیه رفیعه آمده در این صورت مفردش عماده است رجوع شود به صحاح و اقرب.. احتمال قوی آن است که «العِماد» در آیه به معنی کاخهای بلند است رجوع شود به«ارم». عماد به معنی ستون جمعش عمد (بروزن فرس و عنق) است ولی در قرآن بروزن فرس آمده است . ایضاً . ممکن است «تَرَوْنَها»جمله مستقل باشد یعنی:آسمانهارا بیستون بالا برد و آفرید. میبینید که بیستوناند و ممکن است قید «عَمَد» باشد یعنی بدون ستونهای مرئی. در این صورت فقط ستون مرئی نفی شده یعنی ستونهای نامرئی از قبیل جاذبه و غیره هست (بنابر مفهوم مخالف). در تفسیر عیاشی ضمن خبری از حضرت رضا«علیهالسلام» نقل شده:«فَثَمَّ عَمَدٌوَلکِنْ لاتُری» در آنجا ستون هایی هست و لیکن دیده نمیشوند. ظاهراًمراد از آیه احتمال اول است وآن در اثبات قدرت خدا قویتر است. یعنی: میبینید که آسمانها را بیستون بالا برده. و این با روایت فوق منافی نیست زیرا روایت ناظر به نامرئیهاست گرچه احتمال دوم را تأیید میکند. . آتش بر آنها بسته شده در ستونهای کشیده. رجوع شود به «وصد».
معنی أَمَدُ: مدت-زمان
معنی مُّتَعَمِّداً: از روی عمد
ریشه کلمه:
عمد (۷ بار)
«عَمَد» (بر وزن قمر) جمع «عمود» به معنای ستون است، و مقید ساختن آن به «تَرَوْنَها»، دلیل بر این است که آسمان ستون های مرئی ندارد، مفهوم این سخن آن است که ستون هایی دارد، اما قابل رؤیت نیست. و چنان که در تفسیر سوره «رعد» گفته ایم، این تعبیر، اشاره لطیفی است به قانون «جاذبه و دافعه»، که همچون ستونی بسیار نیرومند اما نامرئی، کرات آسمانی را در جای خود نگه داشته. و به معنای هر شیء طولانی، مانند: قطعات چوب و آهن نیز آمده است.
«عَمَد» (بر وزن صمد) و «عُمُد» (بر وزن دهل) هر دو جمع «عمود» به معنای ستون است، هر چند از نظر ادبی اولی را جمع و دومی را اسم جمع دانسته اند.
قصد. «عمدللشی و الی الشیء:قصد» همچنین است تعمّد. . در آنچه خطا کردهاید گناهی ندارید لیکن در آنچه قلوب شما قصد کرده خطاکارید.. یعنی مؤمن را از روی قصد و دانسته بکشد. عماد :ستون.ایضاًبه معنی ابنیه رفیعه آمده در این صورت مفردش عماده است رجوع شود به صحاح و اقرب.. احتمال قوی آن است که «العِماد» در آیه به معنی کاخهای بلند است رجوع شود به«ارم». عماد به معنی ستون جمعش عمد (بروزن فرس و عنق) است ولی در قرآن بروزن فرس آمده است . ایضاً . ممکن است «تَرَوْنَها»جمله مستقل باشد یعنی:آسمانهارا بیستون بالا برد و آفرید. میبینید که بیستوناند و ممکن است قید «عَمَد» باشد یعنی بدون ستونهای مرئی. در این صورت فقط ستون مرئی نفی شده یعنی ستونهای نامرئی از قبیل جاذبه و غیره هست (بنابر مفهوم مخالف). در تفسیر عیاشی ضمن خبری از حضرت رضا«علیهالسلام» نقل شده:«فَثَمَّ عَمَدٌوَلکِنْ لاتُری» در آنجا ستون هایی هست و لیکن دیده نمیشوند. ظاهراًمراد از آیه احتمال اول است وآن در اثبات قدرت خدا قویتر است. یعنی: میبینید که آسمانها را بیستون بالا برده. و این با روایت فوق منافی نیست زیرا روایت ناظر به نامرئیهاست گرچه احتمال دوم را تأیید میکند. . آتش بر آنها بسته شده در ستونهای کشیده. رجوع شود به «وصد».
wikialkb: عَمَد
مترادف ها
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء
نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان
عمد
عمد، هدف، منظور، مقصود، مراد، نیت، قصد، سعی، عزم، غرض
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض
عمد، قصد قبلی
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد
عمد، تصمیم
پیشنهاد کاربران
ایستاده
عَمد: آگاهانه، خودآگاه، دانسته، دیده و دانسته، خواسته، خودخواست، دستی، دستی دستی
دستی دستی
با آگاهی
آگاهانه
آگاهانه
از روی قصد و با انتخاب کاری را کردن
از قصد ، از عمد کاری را کردن =از دستی کاری را کردن
از دستی
عمدا خودش را بخطر انداخت = از دستی خودش را در خطر انداخت
از دستی
عمدا خودش را بخطر انداخت = از دستی خودش را در خطر انداخت
من برای عمد به فارسی
دستی را پیشنهاد میکنم دستی کار انجام دادن
دستی دستی رفتم به یغما میشود عمدی
دست انداختن عمد است میتوان آنرا از سخن عامیانه درآورد و تخصصی نمود میشود دستین
دستی را پیشنهاد میکنم دستی کار انجام دادن
دستی دستی رفتم به یغما میشود عمدی
دست انداختن عمد است میتوان آنرا از سخن عامیانه درآورد و تخصصی نمود میشود دستین
خودخواست،
خوددان
خوددان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اینگ ( سنسکریت: اینگیتَ )
ژَندا ( سنسکریت )
اینگ ( سنسکریت: اینگیتَ )
ژَندا ( سنسکریت )