عماق

لغت نامه دهخدا

عماق. [ ع ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عَمیق و عَمیقة. رجوع به عمیق و عمیقة شود.

عماق. [ ع ِ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از معجم البلدان ). وادیی است. ( از تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

موضعی است وادیی است

پیشنهاد کاربران

بپرس