پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او
مکن عمارت و بگذار و خوش از او بگذر.
ناصرخسرو.
بالای خاک هیچ عمارت نکرده اندکز وی به دیر و زود نباشد تحولی.
سعدی.
|| تعمیر کردن. ( ناظم الاطباء ). مرمت کردن :بام کسان را چه عمارت کنی
چون که نبندی خود دیوار خویش.
ناصرخسرو.
اکنون اتابک چاولی آن بندر را [ بندر الجرد را] عمارت کرد و ناحیت آبادان شد. ( فارسنامه ابن البلخی چ اروپا ص 128 ). در کتاب معارف چنان است که سواری فرودآمد تا نعل برگیرد یا عمارتی کرده و برنشست. زرقا بدید و مردمان را بگفت. هیچ باور نداشتند تا بعد سه روز حسان برسید و همه را بکشت. ( مجمل التواریخ و القصص ص 164 ).جز بدین رطل گلین هیچ عمارت نکنم
چار دیوار گلین را که در او مهمانم.
خاقانی.
همه عمارت آرامگاه عقبی کردکه اعتماد بقا را نشاید این بنیاد.
سعدی.
|| آبادان کردن ( زمین ). مرادف کود دادن زمین. عمل آوردن ( زمین ) : بوقت آنکه خربوزه کارند زمین آن بر همان موجب که جالیز راکنند، کنند به عمارت تمام. ( فلاحت نامه ).