عمار دارمی

لغت نامه دهخدا

عماردارمی. [ ع َم ْ ما رِ رِ ] ( اِخ ) تمیمی. وی مردی جاهلی و از بنی مالک بن حنظلة و در شقاوت و نگون بختی مثل بود و سببش این بود که چون «ملک عمروبن هند» به انتقام خون برادرش «سعدبن هند» با بنی تمیم جنگید، بر برخی از زنان و کودکان آنها دست یافت و آنان را در آتش سوزاند. عمار چون آن بدید در آن مکان فرودآمد.پادشاه او را پرسید که کیستی ؟ وی جواب گفت که من مردی از بَراجِم هستم و چون دود را دیدم گمان بردم که طعامی پزند. ملک گفت که فرستاده براجم چه نگون بخت و شقی است و فرمان داد تا او را در آتش افکندند. و از آن هنگام «اِن الشقی وافد البراجم » و «أشقی من وافد البراجم » مثل گشت. ( از الاعلام زرکلی ). رجوع به مآخذ ذیل شود: ثمارالقلوب ص 83، خزانةالادب بغدادی ج 4 ص 80، مجمع الامثال ج 1 ص 7 و 267، جمهرة الانساب ص 211 و رغبةالاَّمل ج 2 ص 197.

فرهنگ فارسی

تمیمی وی مردی جاهلی و از بنی مالک بن حنظله و در شقاوت و نگون بختی مثل بود و سبش این بود که چون ملک عمرو بن هند بانتقام خون برادرش سعد بن هند با بنی تمیم جنگید بر برخی از زنان و کودکان آنها دست یافت و آنان را در آتش سوزاند

پیشنهاد کاربران

بپرس