عمار خارجی
لغت نامه دهخدا
عمر عمار ترا خواست وزو گشت بری
تیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزی
در آکار تن او، سر او باب طعام.
بسام کورد که از خوارج بود و به صلح نزد یعقوب آمده بود، چون شعر محمدبن وصیف را بدیدشعری بسرود و درباره عمار چنین گفت :
... عمر ز عمار بدان شد بری
کاوی خلاف آورد تا لاجرم
دید بلا بر تن و بر جان خویش
گشت بعالم تن او در الم...
و محمدبن مخلدنیز که شاعری پارسی گوی بود شعری بسرود که بیتی از آن این است :
... فخر کند عمار روزی بزرگ
کو همانم من که یعقوب کشت.
( از تاریخ سیستان چ ملک الشعرای بهار صص 193 - 212 و تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ 1 ج 1 ص 34 و 145 و 146 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید