عمادالدین رجبلو ( زاده ۱۳۷۴، گرگان ) نویسنده ، کارگردان، طراح و بازیگر تئاتر و سینما ایران و سرپرست «گروه تئاتر دیو» است. او فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۸۴ ابتدا با بازیگری آغاز نمود و در سال های فعالیت تئاتری خود موفق به دریافت جوایز متعددی در حوزه نویسندگی و کارگردانی تئاتر شده است.
... [مشاهده متن کامل]
• «بهزاد فراهانی» درباره نمایش «دشمن خدا»:در تئاتر دشمن خدا نویسنده بسیار متعهد عمل کرده است، نه به آن اخلاقی که همه آن را میشناسیم، بلکه به انسانیت متعهد است. در تمام تاریخ بشریت ثابت شده که هرگز زور برقرار نخواهد ماند و زور و فشار هیچگاه نمیتواند چیزی را تغییر دهد و بدی را به خوبی تبدیل کند. نمایش دشمن خدا به زیبایی معنا و مفهوم را به ما منتقل کرد. همراه با این نمایش بسیار خندیدم و لذت بردیم اما خنده ما نه ربطی به پورنوگرافی داشت و نه به هجوی که این روزها به جای طنز در این کشور مرسوم شده، بلکه خنده ما به موقعیت و «situation» وضعیت بود. موقعیت های این نمایش بسیار خوب و زیبا خلق شده بود. شاید گفته شود که تحرک این نمایش کم بوده است ولی من مخالفم چرا که ریتم و تمپوی درونی کار بسیار نیرومند بود. بنده به عنوان یک درام نویس کوچک این مرز و بوم و شاگرد مکتب بیضایی میگویم که عمادالدین رجبلو نمایشنامه بسیار زیبا، هوشمند و باشکوهی را نوشته است.
• نقد «هوشنگ گلمکانی» درباره ی نمایش «دشمن خدا»:عمادالدین رجبلو نویسنده و کارگردان این نمایش کوچک اما خلاقانه، دو موقعیت از مصاف مصلحت و دروغ، ایمان و ریا، و صداقت و ناراستی را در قالبی ساده خلق کرده است. پرده اول مربوط به درگیری دو دختر دانش آموز است در مدرسه برابر معلمشان، و دومی مشاجره دو سرباز در پادگان، در حالی که موقعیت اول هم فضایی پادگانی را القا می کند . دروغ محور اصلی این دو موقعیت است که همه معتقدند یک گناه است و دروغگو دشمن خداست، اما با اینکه دو دانش آموز در برابر معلمشان و دو سرباز در برابر فرمانده شان گویی در حال بازجویی و حتی شکنجه شدن هستند مدام در حال دروغ گفتن هستند و سرانجام هم معلوم نمی شود واقعیت چیست. تابلوی پایانی نمایش تمثیلی از دروغی فراگیر است که همه مبتلایش هستند؛هر پنچ شخصیت نمایش درحال خوردن سیب های سرخی هستند که این تابلو را متصل می کند به اسطوره گناه نخستین که انسان را از بهشت راند؛درحالی که سیب های کف صحنه هم شخصیت هارا احاطه کرده است؛انسان در محاصره ی گناه و دروغ. کارگردان روی بندی باریک، حرفش را با صراحت _درعین تأویل پذیری_ می زند . با متنی ظریف و زیرکانه، و میزانسن هایی ساده که شاید با نگاهی سخت گیرانه می توانست در اجرا به قوت بیش تر نمایش بینجامد. به هر حال اسم این جوان، «عمادالدین رجبلو»یادتان باشد.
• رضا آشفته: در سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر عمادالدین رجبلو توانست حضور بسیار موثر و خلاقانه ای را از خود نمایان سازد. نمایشنامه نویسی یکی از ارکان بسیار مهم هنر تئاتر است. این نویسندگان هستند که پایه گذار تئاتر در دنیا بوده اند چون القای رویدادهای مبتنی بر نوعی تفکر است که جاذبه اصلی را برای نشاندن مخاطبان پای هر نمایشی ممکن می سازد. بی اغراق اگر رجبلو همین روال واقع بینانه و درک درست نسبت به رویدادها را مد نظر قرار دهد، و از مطالعه و اندیشه ورزی غفلت نکند تبدیل به پدیده ای بی بدیل به عنوان یک نمایشنامه نویس تمام قد خواهد شد که این نکته را در قلمش می توان ردیابی کرد. او واقعیت ها را تا عمق می کاود و شناخت درستی از انسان ها و روابط شان را در صحنه آشکار می کند و اینها عمده دلایلی است که از رجبلو می تواند یک نمایشنامه نویس ماندگار بسازد. هر چند نویسنده شدن امر بسیار نادری است و اما تلاش و تمرکز بر نوشتن همیشه چاره ساز بوده است و اینکه استقلال قلمش را از دست ندهد و به رهایی ذهنی در زمان خلق و آفرینش ادبی متمرکز باشد. کارگردان حرف اول و آخر را در تئاتر می زند و اوست که در صحنه هنر می آفریند و هنرمندی می کند و به زبان و بیان درست باعث خوانش دقیق یک متن خواهد شد. هنر کارگردانی در ایران این سالها از رشد چشمگیرتری نسبت به نمایشنامه نویسی برخوردار شده است و اگر همین روال تا ده سال دیگر با رشد و توسعه روزافزونی همراه باشد حتما تئاتر ما نیز فراتر از مرزهای ملی در چهارگوشه جهان مدعی خواهد شد. امسال نیز عمادالدین رجبلو نشان داد که علاوه بر نمایشنامه نویسی از وسعت دیدی نسبت به ارائه حرکت و میزانسن برخوردار است و می تواند در القای فضاهای واقعی به نتایج باورپذیرانه ای نزدیک شود. این یعنی رجبلو بالفطره یک کارگردان است و باید زمانی داشته باشد که با ایجاد یک گروه نتایج بالنده تری را در صحنه القا نماید.
• نقد «سید جواد روشن» درباره ی نمایش«دشمن خدا»: نمایش «دشمن خدا» به نویسندگی و کارگردانی عمادالدین رجبلو نمایشی با موضوع مذمت دروغ است. در این نمایش بازیگران ، حضور خوب و موثر دارند و باید یکی از نقاط قوت این اثر را بازیگران آن دانست که به خوبی مسئولیت خود را انجام داده اند. از این رو در انتخاب و هدایت بازیگران، کارگردان نمایش امتیاز خوبی کسب میکند…در مجموع باید گفت نمایش «دشمن خدا» نمایشی ساده، صادق و زیباست که مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند و به سادگی مسئله ای مهم در زندگی ما را که هر روز با آن طرف هستیم به تصویر می کشد.
• نقد «کامبیز جهانگیری بابادی» درباره ی نمایش «دشمن خدا»:نمایش «دشمن خدا» درباره نظام غلط آموزش و پرورش و زیر سوال بردن برخورد مسئولین با دانش آموزان در نظام آموزش و پرورش و نهادهای دیگر آموزشی ایران است که در این راستا چگونه با القاء ترس و فشارهایی که به بچه ها وارد می کنند باعث می شود دانش آموزان علی رغم باطن پاک و سرشت دست نخورده شان، واقعیت را آن طور که حقیقت ماجراست بیان کنند و تنها به خاطر مسائل بسیار ساده مانند نداشتن تکلیف و یا فقر و نداری و… حاضرند با دوست خود درگیر شوند و همدیگر را کتک بزنند و شروع به دروغ گفتن و تهمت زدن و دیگر صفات زشت و ناپسند کنند. قضاوت کردن و درست قضاوت کردن و قضاوت نکردن در کنار دروغ گفتن و دروغ نگفتن دست مایه نمایش «دشمن خدا» عمادالدین رجبلو است.
• نقد «سید علی تدین صدوقی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: نمایش«متساوی الساقین» یک رئالیست اجتماعی است که به واقیعت محتومی اشاره می کند. در مدرسه دخترانه یک جنین در دستشویی پیدا می شود و تعدادی از دختران یکی از کلاس ها در مظان اتهام قرار می گیرند. در این میان هرکس سعی می کند خود را نجات دهد و از این مخصمه برهاند. نویسنده با گره ها و روابط و چالش های بین شخصیت ها هر لحظه یکی را مظنون قلمداد می کند و مخاطبان را به نوعی فریب می دهد که این می تواند یکی از ویژگی های متن به حساب آید…در انتها باید گفت نمایشی در خور را شاهد بودیم که به یکی از مسایل روز که شاید جز خطوط قرمز مسایل اجتماعی باشد می پردازد که این خود قابل تحسین است.
• نقد «احسان زیورعالم» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: نمایش «متساوی الساقین» به شدت وابسته به هسته مرکزی داستانش است و ذکر بخشی از داستان آن می تواند ذهن شما را به سمت حدس و گمان پیش برد. تلاش برای حدس زدن، محصول فرم و شیوه ای است که کارگردان نمایش اتخاذ کرده است. این یک رفتار ژانری است. وقتی یک داستان با درون مایه اجتماعی که کاملاً در خدمت رئالیسم پر از جزییات است در برابر شما گذاشته می شود، همه تلاش ذهن شما به سمتی می رود که پایان نمایش چه می شود. یا اینکه این گره های فروافتاده در نمایش از جانب چه کسی رقم خورده است. رئالیسم موجود در نمایش چنان با دقت در اثر تنیده می شود که ما را غافلگیر کند. چنان که بگوییم چقدر همه چیز واقعی است. بازی هایی که به شدت با آنچه ذهن ما واقعی می پندارد نزدیک است. تا جایی که ما برای بازی و کنش ها احساس خطر می کنیم. نمایش همانند بسیاری از آثار فوق رئالیستی این روزهای تئاتر مملو از کنش های فیزیکی و تنش های عصبی است. برخورد بازیگران به اجسام سخت در برخی مواقع بسیار هراسناک می شود. نوعی دلهره ناشی از اینکه نکند همه چیز واقعی باشد در ناخودآگاه مخاطب شکل می گیرد؛ اما یک پرسش مهم مطرح می شود: «این همه بازنمایی واقعیت به چه میزان کارایی دارد؟»…وضعیت زمانی جذاب تر می شود که موزاییک های کف صحنه - نمادی از وضعیت هایپررئالیستی نمایش - که بدون هیچ قید و بندی قرار گرفته اند و تکان می خورند. قسمت سفت کلاس، چندان هم سفت نیست. یک تخطی از رئالیسم؛اما ناخودآگاه بازتولید وضعیت مشوش درون کلاس است. همانند ساعت که بیانگر وضعیت برزخی کلاس است یا بخاری خاموش که نمادی بر همیشه سرد بودن کلاس خطاکار است. کلاسی که از رفتن به سفر محروم شده است. سفری که می تواند نماد عبور از پل صراط باشد.
• نقد «هوشنگ گلمکانی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: پس از مدتها تماشای نمایش های انتزاعی و پیچیده در چند لایه و لفاف، نمایشی ساده و سرراست و در عین حال هنرمندانه دیدم که اگر کسی بپرسد نمایش درباره چه بود، راحت میتوانم جوابش را بدهم. همولایتی جوانم عمادالدین رجبلو نمایش «متساوی الساقین» را در تئاترشهر به روی صحنه برده و قرار است در جشنواره فجر نیز اجرا داشته باشند. بازیگران این نمایش هم بجز دو بزرگسال ، دختران نوجوان گرگانی هستند در نقش دانش آموز یک کلاس درگیر یک بحران واقعی ، که لحظه های بحرانی را با مهارت بازآفرینی کرده اند. موضوع نمایش، مثل بسیاری از آثار اجتماعی و سرراست دهه اخیر درباره جامعه معاصر - در سینما و تئاتر - تلخ است اما این یکی، برق از کله تان می پراند. الگوی داستان ها و داستان پردازی های اصغر فرهادی که در سینما دوستداران بسیار دارد، در این نمایش نیز با مهارت و ظرافت به کار گرفته شده؛ با یک پایان باز مناسب، که فاجعه بازآفرینی شده را عمق و گسترش می دهد.
• نقد «سید حسین رسولی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین» - «روزنامه ایران»: «متساوی الساقین» به شدت رئالیستی است و آنقدر در این زمینه افراط می کند که به فضای ناتورئالیستی نزدیک می شود ولی تلاش می کند همه چیز را تنها به وراثت و محیط پیوند نزدند و کمی هم روحیه ی انتقای دارد. کارگردان از همان پرده اول نمایش تمام تلاش خود را می کند تا فضای رئالیستی بسازد . دکور نمایش با جزئیات کامل طراحی شده است. دیوار های کلاس رنگ و رو رفته است و … راهروی پشتی کلاس را هم در انتهای صحنه به گونه ای طراحی کرده اند که گاهی دانش آموزانی از آنجا عبور می کنند تا بر فضای رئالیستی نمایش تأکید شود؛ پس ما با یک نمایش قصه گوی رئالیستی طرف هستیم. بازیگران این نمایش به خوبی از پس نقش های خود بر می آیند و در دام تیپ سازی های کلیشه ای گرفتار نمی شوند. من همیشه در تحلیل و بررسی رئالیسم به گئورگ لوکاچ باز می گردم و پرسش اساسی این نویسنده هم این است «قهرمان مسئله دار» چگونه بازنمایی شده است؟او در کتاب «پژوهشی در رئالیسم اروپایی» و دیگر کتاب های خود به رئالیسم در آثار بالزاک، استاندال، زولا، تولستوی، گروکی، کافکا و توماس مان می پردازد. لوکاچ می نویسد: «رئالیسم راستین، انسان و جامعه را از دیدگاهی صرفاً انتزاعی و ذهنی به نمایش نمی گذارد بلکه آنها را در تمامیت پویا و عینی شان به روی صحنه می آورد. بر مبنای این معیار، گرایش به درونی ساختن صرف و گرایش به بیرونی ساختن صرف، هر دو به شیوه ای واحد موجب فروکاستن و تباهی همه انواع هنر می شود. در مقابل، رئالیسم مستلزم انعطاف پذیری، ترسیم همه جانبه اشخاص، زندگی مستقل انسان ها و روابط آنان با یکدیگر است. رئالیسم به هیچ وجه به معنای رد صرف رنگ آمیزی های مختلف که در دل زندگی مدرن گسترش می یابد و رد پویایی خلق و خوها و حالت های روانی نیست». رئالیسمی که عمادالدین رجبلو روی صحنه می آورد تلاش میکند به جزئیات توجه کند و شخصیت هایش را در موقعیت وادار به واکنش کند و خالی از دیدگاه طبقاتی نیست. حتی به خوبی تفاوت ها نشان داده می شود. قهرمان این نمایش یک فرد نیست بلکه جمعی از دختران هستند. یکی از دانش آموزان از مدرسه غیرانتفاعی تبعید شده به مدرسه رسمی که خالی از امکانات است. دختر دیگری هم به زور به عقد مردی در آمده است در پایان دست به خودکشی می زند. با این تفاسیر رجبلو در ارائه رئالیسم خود موفقیت های جالبی کسب کرده و کارش انضمامی و انتقادی است. او حتی دست به «هستی شناسی اکنون» هم زده است.
• نقد «رضا آشفته» درباره نمایش «متساوی الساقین»: نمایش «متساوی الساقین» یکی از اجراهای نابی است که ما را متوجهٔ دردمندی های ناشی از بیچارگی های حاکم بر جامعه خواهد کرد. فقر فرهنگی که کم از فقر اقتصادی ندارد و گاهی نیز دردناک تر از آن انسان را ضمن متلاشی کردن به بیراهه می برد ای کمتر فرصت بازگشت از آن قابل تصور باشد. نمایش متساوی الساقین درباره تربیت فرزندان است و به همین دلیل خیلی ساده یکی از معظلات اساسی دورهٔ نوجوانی را به چالش می کشد. سن دبیرستان و همراه شدن با بلوغ فکری و جنسی دورهٔ بسیار حساس و پرتنشی است برای اینکه احساسات و عواطف در این دوره با غلیانی غیر قابل باور همراه می شود و چه بهتر که با شناخت این دوره و پیامد های حاصل از آن بشود به کسانی که در آن به سر می برند کمک کرد که به راحتی از آن گذر کنند. خواه ناخواه میل به دیگری یکی از این اتفاقات است که با شناخت و سمت و سو دادن درست قابل مهار شدن است و عدم شناخت امکان بروز هر نوع رفتار منحرفانه ای را دامن خواهد زد. بنابراین باید پیش از رسیدن به این دوره درباره اش ذره ذره گفت تا در رسیدن به آن بشود نکات بارزی را برای پیشگیری از برخی از اتفاقات ناگوار رغم زد. وگرنه عدم شناخت ممکن است افراد را دچار سراشیبی تند و با شتابی کند که لغزیدن در آن گاهی با مشکلات غیرقابل جبران مواجه می شود. به ناچار باید گفت دوران دشواری است این نوجوانی و آغاز شناخت منطقی از جهانی که در آن زیست می کنیم بنابراین آنچه عماد رجبلو نوشته برگرفته از این دوره است و البته کار مشکل ترش این بوده که دقیقا به جنس مخالفش پرداخته و درک درست روابط شخصیت دختران خود به سادگی ممکن نمی شود و البته اون توانسته به درستی به یک دبیرستان دخترانه ورود پیدا کند و عدم سازگاری آنها با خانواده و مدیران و معلمان و حتی هم سن و سال های خودشان را نمایان کند . در روزهایی که عده ای از شاگردان به سفر راهیان نور رفته اند جمعی مانده اند که نیازمند کلاس های تقویتی اند و البته مشکلات خانوادگی و شخصی نیز به این مشکل آموزشی شان افزوده شده است. درواقع عمده نقد بر وجوه پرورشی و تربیت نادرست این دانش آموزان است که تقریبا از قشرهای پایین تا بالا در آن نمونه هایی وجود دارد…بنابراین این وضعیت رئالیسم و ناتورالیسم را دربر می گیرد برای خود دردرناکی های ریشه داری را به دنبال دارد که ما را به تفکر وا می دارد که این نقصان و کتمان انسانی چرا باید چنین باشد؟ درحالی که عشق و ازدواج و فرزند دار شدن یک اصل انسانی است و پرهیز از آن دلالت بر انحراف و ابتذالی می کند که انسان را از مدار معمول و راستین زندگی بیرون می راند و این همان نکتهٔ بایسته ای است که بارها باید شنیده شود که همه در آگاهی و نه تاریکی غفلت به دنبال گریز از آن برآیند. عمادالدین رجبلو نگاه دقیقی به انسان دارد چنانچه هم آگاه بر روابط بیرونی و جامعه شناسانه هست و هم از دوران و مسائل روان شناسانه آگاهی دارد و این گونه است که در پرداخت دقیق این آدم ها بیان درستی را به کار گرفته است. او می داند انسان دارای اشکال است و هرچه دقیق تر این اشکالات نمایان شود متن اش از پردازش دقیقتری برخوردار خواهد شد. برای همین است که مدیر مدرسه و خدمتکار بدون اشکال نیستند و البته آنها نیز مسائلی دارند که آنها را دچار چنین اشکالاتی کرده است. اجرای رجبلو در یک کلاس درس و روزهای سرد اسفند نمایان می شود و به طرز دقیقی برآن هست که این کلاس با برهم ریختگی هایش نمایان گر روزها گره خورده ای بین این آدم ها باشد. طراحی صحنه و لباس مبتنی بر چنین روالی است که نگاه ما را به امر واقعی و راستین نزدیک تر کند بنابراین وجود بخاری و نیمکت های چند نفره و در و دیوار زخم خورده از زمان و هجوم هیجانات نوجوانی ریزترین و بارزترین نکاتی است که ما را بیشتر متوجهٔ نشانگان جزیی این دورهٔ سنی خواهد کرد. لباس هم به اقتضای اقتصاد خانواده زیباتر و شکیل تر خواهد شد و البته ولنگاری شدید نیز معطوف به بد سرپرست بودن آن بچه ها خواهد بود. پس چیدمان دقیق و درستی از این نکات ریز و بارز درجه و عیار کارگردانی عمادالدین رجبلو را بالاتر می برد. تولید چنین نمایشی از گرگان می تواند برای تئاتر ما نکات مهمی را گوشزد کند که در این سال ها دچار غفلت های بزرگی شده ایم که به تعبیری شاید داستان همان کلاغ و کبکی باشد که کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. برخی می خواهند مثل غربی ها بنویسند و اجرا کنند اما تئاتر حقیقی خودشان را فراموش کرده اند. باید زمینه های رشد تئاتر اجتماعی و ملی را فراهم کرد و البته این منوط به بودن تمام گونه های ممکن تئاتری است که در کنار هم می توان تصور کاربردی تری از انواع تئاتر را به مخاطبان القا کرد.
... [مشاهده متن کامل]
• «بهزاد فراهانی» درباره نمایش «دشمن خدا»:در تئاتر دشمن خدا نویسنده بسیار متعهد عمل کرده است، نه به آن اخلاقی که همه آن را میشناسیم، بلکه به انسانیت متعهد است. در تمام تاریخ بشریت ثابت شده که هرگز زور برقرار نخواهد ماند و زور و فشار هیچگاه نمیتواند چیزی را تغییر دهد و بدی را به خوبی تبدیل کند. نمایش دشمن خدا به زیبایی معنا و مفهوم را به ما منتقل کرد. همراه با این نمایش بسیار خندیدم و لذت بردیم اما خنده ما نه ربطی به پورنوگرافی داشت و نه به هجوی که این روزها به جای طنز در این کشور مرسوم شده، بلکه خنده ما به موقعیت و «situation» وضعیت بود. موقعیت های این نمایش بسیار خوب و زیبا خلق شده بود. شاید گفته شود که تحرک این نمایش کم بوده است ولی من مخالفم چرا که ریتم و تمپوی درونی کار بسیار نیرومند بود. بنده به عنوان یک درام نویس کوچک این مرز و بوم و شاگرد مکتب بیضایی میگویم که عمادالدین رجبلو نمایشنامه بسیار زیبا، هوشمند و باشکوهی را نوشته است.
• نقد «هوشنگ گلمکانی» درباره ی نمایش «دشمن خدا»:عمادالدین رجبلو نویسنده و کارگردان این نمایش کوچک اما خلاقانه، دو موقعیت از مصاف مصلحت و دروغ، ایمان و ریا، و صداقت و ناراستی را در قالبی ساده خلق کرده است. پرده اول مربوط به درگیری دو دختر دانش آموز است در مدرسه برابر معلمشان، و دومی مشاجره دو سرباز در پادگان، در حالی که موقعیت اول هم فضایی پادگانی را القا می کند . دروغ محور اصلی این دو موقعیت است که همه معتقدند یک گناه است و دروغگو دشمن خداست، اما با اینکه دو دانش آموز در برابر معلمشان و دو سرباز در برابر فرمانده شان گویی در حال بازجویی و حتی شکنجه شدن هستند مدام در حال دروغ گفتن هستند و سرانجام هم معلوم نمی شود واقعیت چیست. تابلوی پایانی نمایش تمثیلی از دروغی فراگیر است که همه مبتلایش هستند؛هر پنچ شخصیت نمایش درحال خوردن سیب های سرخی هستند که این تابلو را متصل می کند به اسطوره گناه نخستین که انسان را از بهشت راند؛درحالی که سیب های کف صحنه هم شخصیت هارا احاطه کرده است؛انسان در محاصره ی گناه و دروغ. کارگردان روی بندی باریک، حرفش را با صراحت _درعین تأویل پذیری_ می زند . با متنی ظریف و زیرکانه، و میزانسن هایی ساده که شاید با نگاهی سخت گیرانه می توانست در اجرا به قوت بیش تر نمایش بینجامد. به هر حال اسم این جوان، «عمادالدین رجبلو»یادتان باشد.
• رضا آشفته: در سی و هشتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر عمادالدین رجبلو توانست حضور بسیار موثر و خلاقانه ای را از خود نمایان سازد. نمایشنامه نویسی یکی از ارکان بسیار مهم هنر تئاتر است. این نویسندگان هستند که پایه گذار تئاتر در دنیا بوده اند چون القای رویدادهای مبتنی بر نوعی تفکر است که جاذبه اصلی را برای نشاندن مخاطبان پای هر نمایشی ممکن می سازد. بی اغراق اگر رجبلو همین روال واقع بینانه و درک درست نسبت به رویدادها را مد نظر قرار دهد، و از مطالعه و اندیشه ورزی غفلت نکند تبدیل به پدیده ای بی بدیل به عنوان یک نمایشنامه نویس تمام قد خواهد شد که این نکته را در قلمش می توان ردیابی کرد. او واقعیت ها را تا عمق می کاود و شناخت درستی از انسان ها و روابط شان را در صحنه آشکار می کند و اینها عمده دلایلی است که از رجبلو می تواند یک نمایشنامه نویس ماندگار بسازد. هر چند نویسنده شدن امر بسیار نادری است و اما تلاش و تمرکز بر نوشتن همیشه چاره ساز بوده است و اینکه استقلال قلمش را از دست ندهد و به رهایی ذهنی در زمان خلق و آفرینش ادبی متمرکز باشد. کارگردان حرف اول و آخر را در تئاتر می زند و اوست که در صحنه هنر می آفریند و هنرمندی می کند و به زبان و بیان درست باعث خوانش دقیق یک متن خواهد شد. هنر کارگردانی در ایران این سالها از رشد چشمگیرتری نسبت به نمایشنامه نویسی برخوردار شده است و اگر همین روال تا ده سال دیگر با رشد و توسعه روزافزونی همراه باشد حتما تئاتر ما نیز فراتر از مرزهای ملی در چهارگوشه جهان مدعی خواهد شد. امسال نیز عمادالدین رجبلو نشان داد که علاوه بر نمایشنامه نویسی از وسعت دیدی نسبت به ارائه حرکت و میزانسن برخوردار است و می تواند در القای فضاهای واقعی به نتایج باورپذیرانه ای نزدیک شود. این یعنی رجبلو بالفطره یک کارگردان است و باید زمانی داشته باشد که با ایجاد یک گروه نتایج بالنده تری را در صحنه القا نماید.
• نقد «سید جواد روشن» درباره ی نمایش«دشمن خدا»: نمایش «دشمن خدا» به نویسندگی و کارگردانی عمادالدین رجبلو نمایشی با موضوع مذمت دروغ است. در این نمایش بازیگران ، حضور خوب و موثر دارند و باید یکی از نقاط قوت این اثر را بازیگران آن دانست که به خوبی مسئولیت خود را انجام داده اند. از این رو در انتخاب و هدایت بازیگران، کارگردان نمایش امتیاز خوبی کسب میکند…در مجموع باید گفت نمایش «دشمن خدا» نمایشی ساده، صادق و زیباست که مخاطب را به خوبی با خود همراه می کند و به سادگی مسئله ای مهم در زندگی ما را که هر روز با آن طرف هستیم به تصویر می کشد.
• نقد «کامبیز جهانگیری بابادی» درباره ی نمایش «دشمن خدا»:نمایش «دشمن خدا» درباره نظام غلط آموزش و پرورش و زیر سوال بردن برخورد مسئولین با دانش آموزان در نظام آموزش و پرورش و نهادهای دیگر آموزشی ایران است که در این راستا چگونه با القاء ترس و فشارهایی که به بچه ها وارد می کنند باعث می شود دانش آموزان علی رغم باطن پاک و سرشت دست نخورده شان، واقعیت را آن طور که حقیقت ماجراست بیان کنند و تنها به خاطر مسائل بسیار ساده مانند نداشتن تکلیف و یا فقر و نداری و… حاضرند با دوست خود درگیر شوند و همدیگر را کتک بزنند و شروع به دروغ گفتن و تهمت زدن و دیگر صفات زشت و ناپسند کنند. قضاوت کردن و درست قضاوت کردن و قضاوت نکردن در کنار دروغ گفتن و دروغ نگفتن دست مایه نمایش «دشمن خدا» عمادالدین رجبلو است.
• نقد «سید علی تدین صدوقی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: نمایش«متساوی الساقین» یک رئالیست اجتماعی است که به واقیعت محتومی اشاره می کند. در مدرسه دخترانه یک جنین در دستشویی پیدا می شود و تعدادی از دختران یکی از کلاس ها در مظان اتهام قرار می گیرند. در این میان هرکس سعی می کند خود را نجات دهد و از این مخصمه برهاند. نویسنده با گره ها و روابط و چالش های بین شخصیت ها هر لحظه یکی را مظنون قلمداد می کند و مخاطبان را به نوعی فریب می دهد که این می تواند یکی از ویژگی های متن به حساب آید…در انتها باید گفت نمایشی در خور را شاهد بودیم که به یکی از مسایل روز که شاید جز خطوط قرمز مسایل اجتماعی باشد می پردازد که این خود قابل تحسین است.
• نقد «احسان زیورعالم» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: نمایش «متساوی الساقین» به شدت وابسته به هسته مرکزی داستانش است و ذکر بخشی از داستان آن می تواند ذهن شما را به سمت حدس و گمان پیش برد. تلاش برای حدس زدن، محصول فرم و شیوه ای است که کارگردان نمایش اتخاذ کرده است. این یک رفتار ژانری است. وقتی یک داستان با درون مایه اجتماعی که کاملاً در خدمت رئالیسم پر از جزییات است در برابر شما گذاشته می شود، همه تلاش ذهن شما به سمتی می رود که پایان نمایش چه می شود. یا اینکه این گره های فروافتاده در نمایش از جانب چه کسی رقم خورده است. رئالیسم موجود در نمایش چنان با دقت در اثر تنیده می شود که ما را غافلگیر کند. چنان که بگوییم چقدر همه چیز واقعی است. بازی هایی که به شدت با آنچه ذهن ما واقعی می پندارد نزدیک است. تا جایی که ما برای بازی و کنش ها احساس خطر می کنیم. نمایش همانند بسیاری از آثار فوق رئالیستی این روزهای تئاتر مملو از کنش های فیزیکی و تنش های عصبی است. برخورد بازیگران به اجسام سخت در برخی مواقع بسیار هراسناک می شود. نوعی دلهره ناشی از اینکه نکند همه چیز واقعی باشد در ناخودآگاه مخاطب شکل می گیرد؛ اما یک پرسش مهم مطرح می شود: «این همه بازنمایی واقعیت به چه میزان کارایی دارد؟»…وضعیت زمانی جذاب تر می شود که موزاییک های کف صحنه - نمادی از وضعیت هایپررئالیستی نمایش - که بدون هیچ قید و بندی قرار گرفته اند و تکان می خورند. قسمت سفت کلاس، چندان هم سفت نیست. یک تخطی از رئالیسم؛اما ناخودآگاه بازتولید وضعیت مشوش درون کلاس است. همانند ساعت که بیانگر وضعیت برزخی کلاس است یا بخاری خاموش که نمادی بر همیشه سرد بودن کلاس خطاکار است. کلاسی که از رفتن به سفر محروم شده است. سفری که می تواند نماد عبور از پل صراط باشد.
• نقد «هوشنگ گلمکانی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین»: پس از مدتها تماشای نمایش های انتزاعی و پیچیده در چند لایه و لفاف، نمایشی ساده و سرراست و در عین حال هنرمندانه دیدم که اگر کسی بپرسد نمایش درباره چه بود، راحت میتوانم جوابش را بدهم. همولایتی جوانم عمادالدین رجبلو نمایش «متساوی الساقین» را در تئاترشهر به روی صحنه برده و قرار است در جشنواره فجر نیز اجرا داشته باشند. بازیگران این نمایش هم بجز دو بزرگسال ، دختران نوجوان گرگانی هستند در نقش دانش آموز یک کلاس درگیر یک بحران واقعی ، که لحظه های بحرانی را با مهارت بازآفرینی کرده اند. موضوع نمایش، مثل بسیاری از آثار اجتماعی و سرراست دهه اخیر درباره جامعه معاصر - در سینما و تئاتر - تلخ است اما این یکی، برق از کله تان می پراند. الگوی داستان ها و داستان پردازی های اصغر فرهادی که در سینما دوستداران بسیار دارد، در این نمایش نیز با مهارت و ظرافت به کار گرفته شده؛ با یک پایان باز مناسب، که فاجعه بازآفرینی شده را عمق و گسترش می دهد.
• نقد «سید حسین رسولی» درباره ی نمایش «متساوی الساقین» - «روزنامه ایران»: «متساوی الساقین» به شدت رئالیستی است و آنقدر در این زمینه افراط می کند که به فضای ناتورئالیستی نزدیک می شود ولی تلاش می کند همه چیز را تنها به وراثت و محیط پیوند نزدند و کمی هم روحیه ی انتقای دارد. کارگردان از همان پرده اول نمایش تمام تلاش خود را می کند تا فضای رئالیستی بسازد . دکور نمایش با جزئیات کامل طراحی شده است. دیوار های کلاس رنگ و رو رفته است و … راهروی پشتی کلاس را هم در انتهای صحنه به گونه ای طراحی کرده اند که گاهی دانش آموزانی از آنجا عبور می کنند تا بر فضای رئالیستی نمایش تأکید شود؛ پس ما با یک نمایش قصه گوی رئالیستی طرف هستیم. بازیگران این نمایش به خوبی از پس نقش های خود بر می آیند و در دام تیپ سازی های کلیشه ای گرفتار نمی شوند. من همیشه در تحلیل و بررسی رئالیسم به گئورگ لوکاچ باز می گردم و پرسش اساسی این نویسنده هم این است «قهرمان مسئله دار» چگونه بازنمایی شده است؟او در کتاب «پژوهشی در رئالیسم اروپایی» و دیگر کتاب های خود به رئالیسم در آثار بالزاک، استاندال، زولا، تولستوی، گروکی، کافکا و توماس مان می پردازد. لوکاچ می نویسد: «رئالیسم راستین، انسان و جامعه را از دیدگاهی صرفاً انتزاعی و ذهنی به نمایش نمی گذارد بلکه آنها را در تمامیت پویا و عینی شان به روی صحنه می آورد. بر مبنای این معیار، گرایش به درونی ساختن صرف و گرایش به بیرونی ساختن صرف، هر دو به شیوه ای واحد موجب فروکاستن و تباهی همه انواع هنر می شود. در مقابل، رئالیسم مستلزم انعطاف پذیری، ترسیم همه جانبه اشخاص، زندگی مستقل انسان ها و روابط آنان با یکدیگر است. رئالیسم به هیچ وجه به معنای رد صرف رنگ آمیزی های مختلف که در دل زندگی مدرن گسترش می یابد و رد پویایی خلق و خوها و حالت های روانی نیست». رئالیسمی که عمادالدین رجبلو روی صحنه می آورد تلاش میکند به جزئیات توجه کند و شخصیت هایش را در موقعیت وادار به واکنش کند و خالی از دیدگاه طبقاتی نیست. حتی به خوبی تفاوت ها نشان داده می شود. قهرمان این نمایش یک فرد نیست بلکه جمعی از دختران هستند. یکی از دانش آموزان از مدرسه غیرانتفاعی تبعید شده به مدرسه رسمی که خالی از امکانات است. دختر دیگری هم به زور به عقد مردی در آمده است در پایان دست به خودکشی می زند. با این تفاسیر رجبلو در ارائه رئالیسم خود موفقیت های جالبی کسب کرده و کارش انضمامی و انتقادی است. او حتی دست به «هستی شناسی اکنون» هم زده است.
• نقد «رضا آشفته» درباره نمایش «متساوی الساقین»: نمایش «متساوی الساقین» یکی از اجراهای نابی است که ما را متوجهٔ دردمندی های ناشی از بیچارگی های حاکم بر جامعه خواهد کرد. فقر فرهنگی که کم از فقر اقتصادی ندارد و گاهی نیز دردناک تر از آن انسان را ضمن متلاشی کردن به بیراهه می برد ای کمتر فرصت بازگشت از آن قابل تصور باشد. نمایش متساوی الساقین درباره تربیت فرزندان است و به همین دلیل خیلی ساده یکی از معظلات اساسی دورهٔ نوجوانی را به چالش می کشد. سن دبیرستان و همراه شدن با بلوغ فکری و جنسی دورهٔ بسیار حساس و پرتنشی است برای اینکه احساسات و عواطف در این دوره با غلیانی غیر قابل باور همراه می شود و چه بهتر که با شناخت این دوره و پیامد های حاصل از آن بشود به کسانی که در آن به سر می برند کمک کرد که به راحتی از آن گذر کنند. خواه ناخواه میل به دیگری یکی از این اتفاقات است که با شناخت و سمت و سو دادن درست قابل مهار شدن است و عدم شناخت امکان بروز هر نوع رفتار منحرفانه ای را دامن خواهد زد. بنابراین باید پیش از رسیدن به این دوره درباره اش ذره ذره گفت تا در رسیدن به آن بشود نکات بارزی را برای پیشگیری از برخی از اتفاقات ناگوار رغم زد. وگرنه عدم شناخت ممکن است افراد را دچار سراشیبی تند و با شتابی کند که لغزیدن در آن گاهی با مشکلات غیرقابل جبران مواجه می شود. به ناچار باید گفت دوران دشواری است این نوجوانی و آغاز شناخت منطقی از جهانی که در آن زیست می کنیم بنابراین آنچه عماد رجبلو نوشته برگرفته از این دوره است و البته کار مشکل ترش این بوده که دقیقا به جنس مخالفش پرداخته و درک درست روابط شخصیت دختران خود به سادگی ممکن نمی شود و البته اون توانسته به درستی به یک دبیرستان دخترانه ورود پیدا کند و عدم سازگاری آنها با خانواده و مدیران و معلمان و حتی هم سن و سال های خودشان را نمایان کند . در روزهایی که عده ای از شاگردان به سفر راهیان نور رفته اند جمعی مانده اند که نیازمند کلاس های تقویتی اند و البته مشکلات خانوادگی و شخصی نیز به این مشکل آموزشی شان افزوده شده است. درواقع عمده نقد بر وجوه پرورشی و تربیت نادرست این دانش آموزان است که تقریبا از قشرهای پایین تا بالا در آن نمونه هایی وجود دارد…بنابراین این وضعیت رئالیسم و ناتورالیسم را دربر می گیرد برای خود دردرناکی های ریشه داری را به دنبال دارد که ما را به تفکر وا می دارد که این نقصان و کتمان انسانی چرا باید چنین باشد؟ درحالی که عشق و ازدواج و فرزند دار شدن یک اصل انسانی است و پرهیز از آن دلالت بر انحراف و ابتذالی می کند که انسان را از مدار معمول و راستین زندگی بیرون می راند و این همان نکتهٔ بایسته ای است که بارها باید شنیده شود که همه در آگاهی و نه تاریکی غفلت به دنبال گریز از آن برآیند. عمادالدین رجبلو نگاه دقیقی به انسان دارد چنانچه هم آگاه بر روابط بیرونی و جامعه شناسانه هست و هم از دوران و مسائل روان شناسانه آگاهی دارد و این گونه است که در پرداخت دقیق این آدم ها بیان درستی را به کار گرفته است. او می داند انسان دارای اشکال است و هرچه دقیق تر این اشکالات نمایان شود متن اش از پردازش دقیقتری برخوردار خواهد شد. برای همین است که مدیر مدرسه و خدمتکار بدون اشکال نیستند و البته آنها نیز مسائلی دارند که آنها را دچار چنین اشکالاتی کرده است. اجرای رجبلو در یک کلاس درس و روزهای سرد اسفند نمایان می شود و به طرز دقیقی برآن هست که این کلاس با برهم ریختگی هایش نمایان گر روزها گره خورده ای بین این آدم ها باشد. طراحی صحنه و لباس مبتنی بر چنین روالی است که نگاه ما را به امر واقعی و راستین نزدیک تر کند بنابراین وجود بخاری و نیمکت های چند نفره و در و دیوار زخم خورده از زمان و هجوم هیجانات نوجوانی ریزترین و بارزترین نکاتی است که ما را بیشتر متوجهٔ نشانگان جزیی این دورهٔ سنی خواهد کرد. لباس هم به اقتضای اقتصاد خانواده زیباتر و شکیل تر خواهد شد و البته ولنگاری شدید نیز معطوف به بد سرپرست بودن آن بچه ها خواهد بود. پس چیدمان دقیق و درستی از این نکات ریز و بارز درجه و عیار کارگردانی عمادالدین رجبلو را بالاتر می برد. تولید چنین نمایشی از گرگان می تواند برای تئاتر ما نکات مهمی را گوشزد کند که در این سال ها دچار غفلت های بزرگی شده ایم که به تعبیری شاید داستان همان کلاغ و کبکی باشد که کلاغ می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. برخی می خواهند مثل غربی ها بنویسند و اجرا کنند اما تئاتر حقیقی خودشان را فراموش کرده اند. باید زمینه های رشد تئاتر اجتماعی و ملی را فراهم کرد و البته این منوط به بودن تمام گونه های ممکن تئاتری است که در کنار هم می توان تصور کاربردی تری از انواع تئاتر را به مخاطبان القا کرد.