علی قرشی
لغت نامه دهخدا
علی قرشی. [ ع َی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی عاص بن ربیعبن عبدالعزی بن عبدشمس بن امیه قرشی عبشمی. رجوع به علی عبشمی شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن ثابت بن سعیدبن علی بن محمدبن علی بن سعید تلمسانی قرشی اموی. رجوع به علی تلمسانی شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جاراﷲبن محمدبن ابی الیمن بن ابی بکربن علی بن محمدبن محمدبن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیرة. رجوع به علی مخزومی شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی ( ابن جهم... ) شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حسین بن حسان بن باقی قرشی. فقیه بود. او راست : اختیار مصباح المتهجد، که در سال 653 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. ( از معجم المؤلفین از اعیان الشیعة ج 41 ص 133 و فوائدالرضویه قمی ج 1 ص 276 و روضات الجنات خوانساری ص 396 ).
علی قرشی.[ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حسین قرشی. او راست : المدخل فی الحساب. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1643 ).
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حمیدبن احمدبن جعفربن ولید قرشی. محدث بود و در سال 610هَ. ق. حیات داشت. او راست : شمس الاخبار المنتقاة من کلام النبی المختار. ( از معجم المؤلفین ج 7 ص 85 ).
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن داودبن یحیی بن کامل بن یحیی بن جباره زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن طاهربن معوضةبن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری ( ابن طاهربن... ) شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عبدالکریم بن محمدبن محمدبن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود.
علی قرشی. [ ع َ ی ِ ق ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن عمران قرشی مخزومی شیعی میمونی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میمونی شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید