علی صنهاجی

لغت نامه دهخدا

علی صنهاجی. [ ع َ ی ِ ص ُ ] ( اِخ ) ابن سعیدبن حمامه صنهاجی ( شیخ... ) او راست : البیان فی معرفة الاوزان. ( از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 264 ).

علی صنهاجی. [ ع َ ی ِ ص ُ ] ( اِخ ) ابن یحیی بن تمیم بن معز صنهاجی. از امرای افریقیه. وی امیری شجاع و باحزم و دوراندیش بود و در سال 509 هَ. ق. پس ازوفات پدرش به امارت رسید و به «مهدیة» رفت و در آنجا اقامت گزید و تونس را نیز که در دست یکی از امرا بود تسخیر کرد و خیال داشت که با «روجردوم » امیر صقلیة ( سیسیل ) نیز بجنگد که مرگ او را مهلت نداد و در سال 515 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی از الخلاصةالنقیة ص 50 و ابن الوردی ج 2 ص 28 و ابن خلدون ج 6 ص 161 و البیان المغرب ج 1 ص 306 و اعمال الاعلام ص 33 ).

علی صنهاجی. [ ع َ ی ِ ص ُ ] ( اِخ ) ابن یحیی بن قاسم صنهاجی جزیری. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی جزیری شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس