علی سهل

لغت نامه دهخدا

علی سهل. [ ع َ ی ِ س َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) ابن امیر شیخ. در سوم شوال 754 هَ. ق. امیر مبارزالدین محمدبن مظفر پس از شش ماه محاصره توانست شیراز را تصرف کند و امیر شیخ ابواسحاق بن امیر محمودشاه اینجو فرار اختیار کرد و پس از مدتی که سپاهی گرد آورد دوباره بشیراز بازگشت و شاه شجاع مأمور جنگ با اوشد. اما امیر شیخ به اصفهان رفت و شاه شجاع به شیرازآمد. در این هنگام امیر علی سهل فرزند امیر شیخ که ده ساله بود و بحسن خط شهرت داشت بدست دشمنان افتاد وشاه شجاع که حاکم کرمان شده بود او را با خود به کرمان برد و در آنجا بقتل رساند و شایع ساخت که به اجل طبیعی درگذشته است. ( از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 288 ).

علی سهل. [ ع َ ی ِ س َ ] ( اِخ ) اصفهانی ( شیخ... ). از بزرگان تصوف بود و با شیخ جنید مکاتباتی داشت. برخی از سخنان و گفته های او در تذکرةالاولیاء عطار ذکر شده است. رجوع به تذکرةالاولیاء عطار، نیمه دوم ص 89 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس