علی حمیری

لغت نامه دهخدا

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن حمدون اندلسی حمیری ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. نحوی ولغوی قرن هفتم هجری. رجوع به ابوالحسن حمیری شود.

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره حمیری. رجوع به علی قصاره شود.

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود.

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن عبدالواحدبن علی بن جعفر نهدی حمیری. رجوع به علی نهدی شود.

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ )محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی. پدر حسن صباح. او مردی متزهد بود و در ری به سر می برد. حاکم آن ولایت یعنی ابومسلم رازی همواره با او مخالفت می کرد، و علی نزد ابومسلم می رفت و با اقوال مختلف و قسم های گوناگون خود را مبری می ساخت. وی طریقه زهاد پیشه ساخته بود و نسب خود را به عرب می رسانید و می گفت که از اولاد صباح حمیری است و پدر وی از یمن به کوفه و سپس به قم و ری آمده است. اما خراسانیان بخصوص اهالی ولایت طوس گویند که پدران او از روستائیان این ولایت بودند. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 460 ) ( جامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ چ دبیرسیاقی بخش اسماعیلیه ).

علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن مهدی بن محمدبن علی بن داودبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن احمدبن عبدالقاهربن عبداﷲبن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی ، مکنّی به ابوالحسن. اولین تن از بنی مهدی در زبید. رجوع به علی رعینی ( ابن مهدی بن... ) شود.

فرهنگ فارسی

ابن مهدی بن محمد بن علی داود بن محمد بن عبدالله بن محمد بن احمد بن عبدالقاهر بن عبدالله بن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی مکنی به ابوالحسن اولین تن از بنی مهدی در زبید

پیشنهاد کاربران

بپرس