علی حمیری
لغت نامه دهخدا
علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره حمیری. رجوع به علی قصاره شود.
علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود.
علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن عبدالواحدبن علی بن جعفر نهدی حمیری. رجوع به علی نهدی شود.
علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ )محمدبن جعفربن حسین بن محمدبن صباح حمیری یمنی. پدر حسن صباح. او مردی متزهد بود و در ری به سر می برد. حاکم آن ولایت یعنی ابومسلم رازی همواره با او مخالفت می کرد، و علی نزد ابومسلم می رفت و با اقوال مختلف و قسم های گوناگون خود را مبری می ساخت. وی طریقه زهاد پیشه ساخته بود و نسب خود را به عرب می رسانید و می گفت که از اولاد صباح حمیری است و پدر وی از یمن به کوفه و سپس به قم و ری آمده است. اما خراسانیان بخصوص اهالی ولایت طوس گویند که پدران او از روستائیان این ولایت بودند. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 460 ) ( جامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ چ دبیرسیاقی بخش اسماعیلیه ).
علی حمیری. [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] ( اِخ ) ابن مهدی بن محمدبن علی بن داودبن محمدبن عبداﷲبن محمدبن احمدبن عبدالقاهربن عبداﷲبن اغلب بن ابی الفوارس بن میمون حمیری رعینی زبیدی ، مکنّی به ابوالحسن. اولین تن از بنی مهدی در زبید. رجوع به علی رعینی ( ابن مهدی بن... ) شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید