علی انصاری
لغت نامه دهخدا
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بلنسی شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ )ابن ابراهیم بن محمدبن همام بن محمدبن ابراهیم بن حسن انصاری دمشقی ، مشهور به ابن شاطر و مطعم و ملقّب به علاءالدین و مکنّی به ابوالحسن. هیوی و عالم به احوال آسمان و فلک بود. رجوع به علی ( ابن شاطر... ) شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی ، مشهور به ابن جمال مصری. رجوع به علی مکی شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن احمد. فقیه حنفی بود و وفات او بعد از سال 968 هَ. ق.روی داد. او راست : الصوارم الهندیة فی الطوائف اللوطیة. ( از معجم المؤلفین بنقل از بروکلمن ج 2 ص 425 ).
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی ، مشهور به ابن باذش و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی باذش شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی پوشی شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن احمدقرافی انصاری مصری شافعی. رجوع به علی قرافی شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ )ابن حسین انصاری ، مشهور به حاجی زینل عطار. از دانشمندان قرن هشتم هجری. رجوع به حاجی زینل عطار شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ ] ( اِخ ) ابن زیدبن محمدبن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین ( ابوالحسن علی بن... ) شود.
علی انصاری. [ ع َ ی ِ اَ] ( اِخ ) ابن سعد انصاری. شیمیدان بود. او راست : 1 -بغیة الخبیر فی اقامة القصد یرفی الاکسیر. 2 - شفاء الالم فی ترخیص علاج العلم فی الاکسیر. 3 - فتح الارتاج فی اثبات الزیبق الرجراج. 4 - فتح الوصید فی تطهیر الحدید، که در حدود سال 766 هَ. ق. از تألیف آن فراغت یافت. ( از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 248. ایضاح المکنون ج 2 ص 175. هدیةالعارفین ج 1 ص 724 ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید