علی اسکندری
لغت نامه دهخدا
علی اسکندری. [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] ( اِخ ) ابن عیاد اسکندری ، مشهور به ابن قیم. وی شاعر و از اهالی اسکندریه بود. و در عهد «آمر» فاطمی مشهور شد و مدتی شاعر احمدبن افضل جمالی وزیر «الحافظ» بود. هنگامی که الحافظ وزیر خود جمالی را در سال 526 هَ. ق. به قتل رساند. این ابن قیم را احضار کرد و بسبب سرودن قصیده ای در تقبیح خلفای مصر و عقاید آنها فرمان بکشتن او داد و شاعر در سنین جوانی بقتل رسید. ( از الاعلام زرکلی بنقل از خریدة القصر ج 2 ص 43 ).
علی اسکندری. [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] ( اِخ )ابن محمدبن ابی بکربن عبداﷲبن مفرج انصاری اسکندری شافعی ، ملقّب به شمس الدین. رجوع به علی انصاری شود.
علی اسکندری. [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن محمدبن وفا قرشی انصاری اسکندری شاذلی مالکی ، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود.
علی اسکندری. [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] ( اِخ ) ابن محمدبن منصوربن ابی القاسم بن مختاربن ابی بکربن علی جذامی اسکندری. مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به زین الدین و مشهور به ابن منیر. وی محدث بود و در سال 629 هَ. ق. متولد شد و در عید اضحای سال 695 هَ.ق. درگذشت.او راست : 1 - شرح الجامعالصحیح بخاری. 2 - المتواری عن تراجم البخاری. ( از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 190. نیل الابتهاج تنبکتی ص 203. هدیةالعارفین بغدادی ج 1 ص 714. المشتبه ذهبی ص 507 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید