علوی حسنی
لغت نامه دهخدا
علوی حسنی. [ ع َ ل َ ی ِ ح َ س َ ] ( اِخ ) حسین بن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوعلی. رجوع به حسین حسنی شود.
علوی حسنی. [ ع َ ل َی ِ ح َ س َ ] ( اِخ ) عبدالسلام بن عمر، مکنی به ابومحمد ( متوفی در 1350 هَ. ق. ). او را فهرستی است. ( از معجم المؤلفین ج 5 ص 229 از دلیل مؤرخ المغرب ص 367 ).
علوی حسنی. [ ع َ ل َ ی ِ ح َ س َ ] ( اِخ ) عبدالسلام الضریربن سلطان محمدبن عبداﷲبن اسماعیل علوی حسنی ، مکنی به ابومحمد ( متوفی در 1228 هَ. ق. ). او راست : درة السلوک و اقتطاف الازهار من حدائق الافکار. ( از معجم المؤلفین ج 5 ص 230 از اخبار مکناس ج 3 ص 357 و دلیل مؤرخ المغرب ص 156 ).
علوی حسنی. [ ع َ ل َ ی ِ ح َ س َ ] ( اِخ ) علی بن عمر علوی طولقی جزائری حسنی خلوتی مالکی. رجوع به علوی طولقی شود.
علوی حسنی. [ ع َ ل َ ی ِ ح َ س َ ] ( اِخ ) یحیی بن قاسم بن عمربن علی علوی حسنی یمانی صنعانی ، ملقب به عزالدین. رجوع به علوی یمانی شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید