علم زدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نصب کردم علم برافراشتن بیرق .

پیشنهاد کاربران

آشکار و هویدا شدن، جلوه گر شدن، زبانزد شدن، جاودانه شدن، خود نمودن، مشهور و معروف شدن، نامی شدن، افسان
ه و سمر شدن،
چو سرو از راستی بر زد علم را
ندید اندر خزان تاراج غم را
علم زدن ؛ کنایه از نصب کردن علم است. ( آنندراج ) :
علم بر فلک زن که عالم تو راست
به دولت درآویز کآن هم تو راست.
نظامی ( از آنندراج ) .
علم کردن : نشانه ساختن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 475 ) .
علم زدن : نصب کردن درفش .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 26 ) .

بپرس