علفه
/~alafe/
لغت نامه دهخدا
علفه. [ ع َ ل َ ف َ / ف ِ ] ( از ع ، اِ ) آنچه پادشاهان برای پذیرائی سُفَرا و لوازم نگاه داشت ایشان و ملازمان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. ( حاشیه چهارمقاله عروضی ص 19 از ذیل قوامیس عرب از دزی ) : خوارزمشاه خواجه حسین میکال را بجای نیک فرودآورد و علفه شگرف فرمود. ( چهارمقاله ص 119 ).
فرهنگ فارسی
یک دانه از میوه علف که میوه طلح است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
در مناطق بختیاری نشین روز پنجشنبه آخر سال رو عَلفهِ می گویند، در این روز رسم است به یاد اموات نوعی حلوای بسیار خوش مزه که ترکیبی از آرد، خرما، روغن محلی و شیر می پزند و لای نوعی نان محلی ( نان تیری یا نان پتیری ) قرار می دهند و بین همسایگان تقسیم می کنند.
در بسیاری از مناطق بختیاری نشین روز پنجشنبه آخر سال رو عَلِفهِ می گویند در این روز بختیاری ها برای اموات و در گذشتگان نوعی حلوای بسیار خوشمزه ای از ترکیب خرما، آرد، شیر و روغن محلی درست می کنند و لای نوعی نان محلی ( نان تیری یا نان پتیری ) گذاشته و بین همسایگان تقسیم می کنند.
عَلَفَه/ălăfă : آستانه ی ماه نوروز ( کنایه از رویش گیاهان )
مانند: روز عَلَفَه؛ مثل روز غلفه در هر سال.
کلیدر
محمود دولت آبادی
عَلَفَه/ عَلَفِه ( از ع، اِ ) آنچه پادشاهان برای پذیرایی سفرا و لوازم نگاه داشت ایشان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. ( حاشیه چهار مقاله عروضی ص ۱۹ از ذیل قوامیس عرب از دزی ) : خوارزمشاه خواجه حسین میکال را به جای نیک فرود آورد و علفه شگرف فرمود. ( چهار مقاله ص ۱۱۹ )
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
انتشارات دانشگاه تهران
مانند: روز عَلَفَه؛ مثل روز غلفه در هر سال.
کلیدر
محمود دولت آبادی
عَلَفَه/ عَلَفِه ( از ع، اِ ) آنچه پادشاهان برای پذیرایی سفرا و لوازم نگاه داشت ایشان و اتباع و دواب ایشان به مصرف رسانند. ( حاشیه چهار مقاله عروضی ص ۱۹ از ذیل قوامیس عرب از دزی ) : خوارزمشاه خواجه حسین میکال را به جای نیک فرود آورد و علفه شگرف فرمود. ( چهار مقاله ص ۱۱۹ )
... [مشاهده متن کامل]
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
انتشارات دانشگاه تهران