علاوه بر این

/~alAvebarin/

مترادف علاوه بر این: باضافه، بعلاوه

برابر پارسی: افزون بر این | افزون براین، وانگهی

معنی انگلیسی:
again, further, furthermore, moreover, secondly
additionally

مترادف ها

moreover (قید)
بعلاوه، علاوه بر این

therewith (قید)
بعلاوه، فورا، بی درنگ، علاوه بر این، در ان هنگام، از ان بابت، بدان وسیله، با آن، در نتیجه ان

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه : " زِبَر این"
ما در کنارِ واژه یِ " افزون بر این" ، می توانیم به جایِ " علاوه بر این، بعلاوه" ، از " زِبَر این" نیز بهره ببریم.
در زبانِ آلمانی نیز یکی از واژگانی که به مینه " علاوه بر این، افزون بر این" می باشد، " ueberdies" است که " ueber" از زبانِ آلمانی همکارکرد با " زِبَر " از زبانِ پارسی است و " dies " هم که به مینه " این" می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

وانگهی. [ گ َ ] ( ق مرکب ) سپس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . پس. پس از آن. بعد :
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرِّ زرد کنی وانگهی در او
دندانه بلورین گردش فروکنی.
...
[مشاهده متن کامل]

منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 129 ) .
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
|| وآنگاه. در آنوقت :
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
|| بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. ( هدایت ، سایه روشن ) .
وانگه. [ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) آنزمان. || بعلاوه :
وانگه بغلی نعوذ باﷲ
مردار در آفتاب مرداد.
سعدی.
رنگهای همه نیکو و بویها همه خوش و طمعها همه شیرین وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد

به اضافه این ، همراه با این، بر اثر این، به دنبال این
to boot
همچنین
افزوده بر این

بپرس