علان. [ ع ِ ] ( اِخ ) قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
علان. [ ع َل ْ لا ] ( ع ص ) مرد نادان. ( ناظم الاطباء ) ( ذیل اقرب الموارد ).
علان. [ ع َل ْ لا] ( اِ ) نخل بندی که از موم نخلها سازد. ( حاشیه دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ، از شرح خاقانی ) :
بلی نخل خرمای مریم بخندد
بر آن نخل مومین که علان نماید.
خاقانی.
علان. [ ع ِل ْ لا ] ( اِخ ) نام مردی درستکار و صناع. ( غیاث اللغات ). رجوع به ماده قبل شود.