علامت گذاردن

مترادف ها

score (فعل)
حساب کردن، پرداختن، تحقیر کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، امتیاز گرفتن، به حساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن

mark (فعل)
توجه کردن، علامت گذاشتن، علامت گذاردن، نشان کردن

denote (فعل)
معنی کردن، علامت گذاردن

پیشنهاد کاربران

بپرس