علاقه مند

/~alAqemand/

مترادف علاقه مند: راغب، مایل، مشتاق

برابر پارسی: دوستدار، دلبسته، شیفته، مهرورز

معنی انگلیسی:
interested, attached, concerned

لغت نامه دهخدا

علاقه مند. [ ع َ /ع ِ ق َ / ق ِ م َ ] ( ص مرکب ) محب دوستار. خواستار. به دل دوست دارنده. دارای علاقه. علاقه دار. || مرتبط. ( ناظم الاطباء ). || منسوب. || متعلق. || کسی که مسؤول مالیات محل ویا ده باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به علاقه دار شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند . ۲ - مرتبط . ۳ - منسوب . ۴ - کسی که مسوئ ول مالیات محلی است .

فرهنگ عمید

دارای علاقه، دوستدار، آن که به کسی یا چیزی دل بستگی دارد.

جدول کلمات

دارای علاقه، دوستدار، آن که به کسی یا چیزی دل بستگی دارد.

مترادف ها

enthusiast (اسم)
هواخواه، علاقه مند

enthusiastic (صفت)
مشتاق، علاقه مند

فارسی به عربی

متحمس

پیشنهاد کاربران

علاقه = اَندُرُسْت - Andorost
علاقه مند = اندرست مند Andorostmand
علاقه مند = اندرستیده Andorostide
حتما به خاطرتون باشه املای درست واژه �علاقه مند� هستش و نه �علاقمند�!
توی امتحانات فارسی گل سرسبده.
گرایش مند / گرایمند
جالب است بدانید که فارسی زبانان تاجیکستان، هوس مند گویند
Be into something = spoken to like and be interested in something
صاحب علقه ؛ علاقه مند.
شیفته
Intrigued
بهت علاقه مند شدم میخام باهات رل بزنم
دوست داشتن و علاقه داشتن به چیزی

enthusiast
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس