علافی
لغت نامه دهخدا
علافی.[ ع َل ْ لا ] ( حامص ) شغل و کسب علاف. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
بزرگترین پالانهای شتر
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
سرگردانی
پوچ و خالی
علافی، بیکاری، اواره، آواره بودن
یک شغل. .
دکان علافی مثل بنگاه
خریدوفروش وسلف کردن علوفه.
اگرکسی خواست علوفه ، گندم وجو یاکشمش معاوضه میکنند. مثل صرافی ها
یامشتری پیش فروش میکندمبلغی رابه عنوان سلف به مشتری می دهدتابه وقت برداشت کشمش گندم وعلوفه
دکان علافی مثل بنگاه
خریدوفروش وسلف کردن علوفه.
اگرکسی خواست علوفه ، گندم وجو یاکشمش معاوضه میکنند. مثل صرافی ها
یامشتری پیش فروش میکندمبلغی رابه عنوان سلف به مشتری می دهدتابه وقت برداشت کشمش گندم وعلوفه
فروشنده موقت برنج، علوفه، جو، گندم و غیره؛
علافی به شغلی گفته می شود که معمولاً کسبه اقلام خوراکی یا غیر خوراکی را به صورت امانی از روستاییان و سایر مردم می گرفتند و پس از به فروش رساندن و کسر سود حاصل، بقیه را بر می گرداندند. ضمن این که در فصل زمستان جالیزها و زمین های کشاورزی محصولات چندانی نداشتند و کسبه هم مدام با این وضعیت شغلشان تغییر می کرد و به نوعی یک حالت سرگردانی ایجاد می شد به خاطر همین به علافی شهرت پیدا کرد
... [مشاهده متن کامل]
علافی به شغلی گفته می شود که معمولاً کسبه اقلام خوراکی یا غیر خوراکی را به صورت امانی از روستاییان و سایر مردم می گرفتند و پس از به فروش رساندن و کسر سود حاصل، بقیه را بر می گرداندند. ضمن این که در فصل زمستان جالیزها و زمین های کشاورزی محصولات چندانی نداشتند و کسبه هم مدام با این وضعیت شغلشان تغییر می کرد و به نوعی یک حالت سرگردانی ایجاد می شد به خاطر همین به علافی شهرت پیدا کرد
... [مشاهده متن کامل]