علائی

/~alA~i/

لغت نامه دهخدا

علائی. [ ع َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48 هزارگزی باختر کوهدشت و 48 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور. هوای آن معتدل و مالاریائی. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه علائی تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان ، سیاه چادر و طناب و جل بافی است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین آن از طایفه آدینه وند بوده و چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

علائی. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن محیی الدین ( محب ) شیرازی شریف. او راست : دستورالوزراء به ترکی ، که آن را برای وزیر مصطفی ، وزیر سلطان سلیم ثانی در 966 هَ. ق. تألیف کرده است. و نتیجةالسلوک به ترکی ، که ترجمه ای است از التبر المسبوک فی نصائح الملوک غزالی ، و آن رابنام سنان بک از اتباع بایزیدبن سلطان سلیمان خان ترجمه کرده است. و کتاب مصباح التعدیل فی کشف انوار التنزیل که در 945 از آن فارغ شده است. ( کشف الظنون ).

علائی. [ ع َ ] ( اِخ ) خلیل بن کیکلدی حافظ شافعی اشعری ، ملقب به صلاح الدین. ازاکابر فقهای شافعی قرن هشتم هجری و فقیه ، مفسر، متکلم ، ادیب ، شاعر، و در عهد خود در علم حدیث منفرد بوده. از تالیفات اوست : 1- الاشباه النظائر. 2- تنقیح الفهوم فی صبغ العموم. 3- کتاب المدلسین. 4- کتاب المراسیل. وی در 761 هَ. ق. درگذشت. ( از ریحانة الادب ج 3ص 104 از کشف الظنون و طبقات الشافعیة ج 6 ص 104 ).

فرهنگ فارسی

جمع علیه

پیشنهاد کاربران

بپرس