عقیق مذاب

لغت نامه دهخدا

عقیق مذاب. [ ع َ ق ِ م ُ ]( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک خونین باشد. ( آنندراج ). || کنایه از می سرخ :
هوای مشرق تارتر از سیاه شبه
هوای مغرب رنگین تر از عقیق مذاب.
عمعق.
عقیق لب صنما تا جدایم از بر تو
همی حسد برد از اشک من عقیق مذاب.
ادیب صابر ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از اشک خونین باشد کنایه از می سرخ

پیشنهاد کاربران

بپرس