عقوب

لغت نامه دهخدا

عقوب. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه نائب پیشین خود باشد در امور خیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عقوب. [ ع ُ ] ( ع مص ) برگ سبز برآوردن بعد برگ خشک. ( از منتهی الارب ). || نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن. ( از منتهی الارب ). || بر پاشنه زدن. ( دهار ). || خلیفه کسی شدن. ( از منتهی الارب ). از پی درآمدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). جانشین کسی شدن و پس از او آمدن. ( از اقرب الموارد ). عَقب. عاقبة. و رجوع به عقب و عاقبة شود.

فرهنگ فارسی

برگ سبز بر آوردن بعد برگ خشک نکاح کردن بعد مردن یا طلاق آن

پیشنهاد کاربران

بپرس