عقه
لغت نامه دهخدا
عقة. [ ع ِق ْ ق َ ] ( ع اِ ) اسم النوع است مصدر عق را. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عق شود. || موی شکمی هر چه از ستور باشد، یا در خران و مردم فقط. ( از منتهی الارب ). موی هر نوزاد از مردم و بهائم ، و گویند آن فقط برای خران و مردم است. ج ، عِقَق. ( از اقرب الموارد ).
عقة. [ ع ُق ْ ق َ ] ( ع اِ ) چیزی است که طفلان بدان بازی کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
عَقَه/ ăghăh : ریزش خوشه های خشک جو یا گندم.
زبانزد:
زود اگر دست نجنباند جو عَقَه می کند، خوشه می ریزند.
کلیدر
محمود دولت آبادی
زبانزد:
زود اگر دست نجنباند جو عَقَه می کند، خوشه می ریزند.
کلیدر
محمود دولت آبادی