عقلانی

/~aqlAni/

مترادف عقلانی: عقلایی، عقلی ، حسی

متضاد عقلانی: غیرمنطقی

برابر پارسی: خردمندانه، بخردانه

معنی انگلیسی:
conceptual, intellectual, mental, rational

لغت نامه دهخدا

عقلانی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقل. عقلی :
شخص انسان را ز حق یک نور عقلانی عطاست
روح ده دانست که اعضا برنتابد بیش از این.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

مسنوب بعقل، آنچه که مربوطبه عقل باشد
( صفت ) منسوب به عقل : قوه عقلانی .

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب و مربوط به عقل .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به عقل.
۲. عاقلانه، خردمندانه.

مترادف ها

logical (صفت)
استدلالی، منطقی، عقلانی

rational (صفت)
معقول، منطقی، فکری، گویا، عقلانی، عقلایی، عقلی، مدلل

intellectual (صفت)
روشن فکر، فکری، دارای افکار بلند، عقلانی، ذهنی، خردمند

فارسی به عربی

مثقف

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی ـ پارسی و به معنی معقول است؛ و پارسی آن اینهاست:
ژیتیک ( ژیت از سنسکریت: چیتَ= عقل + پسوند مفعولی «یک» )
سِپانیک ( سِپان از اوستایی: سْپانَ + «یک» )
ویژناتیک ( ویژنات از سنسکریت: ویجناتَ= عقل + «یک» )
...
[مشاهده متن کامل]

جینانیک ( جینان از سنسکریت: جْنیانَ= عقل + «یک» )
ویونیک vyunik ( ویون از سنسکریت: وَیونَ= عقل + «یک» )

بپرس