چند تا از اصول بنیادی حکمت اشراقی اصلی و ریشه ای که توسط حکیم اشراقی شهاب الدین سهروردی و پیروان وی تاکنون به شهود نرسیده اند :
الف - خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و در بین هیچ قوم دیگری تحت عناوین نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم و با واسطه.
... [مشاهده متن کامل]
ب - تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات انسانی و در عوض تقویت کننده اوهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش و نیایش و مناجات و دعا و عبادات و تسبیح و ذکر و احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها و زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان بسان بلایا و آفات علاج ناپذیر بر وجود انسان نازل و تحمیل نگردیده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی می باشند و از طرف بنیانگذاران ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی اقتباس گردیده و بر گردن و دوش و گرده انسان بخصوص پیروان نهاده شده اند و آنهم با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم همانطور که اشاره شد نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتوهای وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و نامجویی و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان.
پ - آئین یکتا پرستی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در رقابت و مقابله و مبارزه با آئین های بت پرستی نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده است بلکه برخاسته از دل و زمینه آئین های بت پرستی و فرزند راستین و وارث بر حق و یگانه و ادامه دهنده راه و کمال نهائی آنها می باشد. لذا اعمال بت پرستی و یکتاپرستی هردو در پیشگاه بیکران خداوند متعال هم سطح و هردو بطور برابر و به یک سهم مساوی پست و بی ارزش می باشند و خداوند متعال هیچگاه و هیچ کجا به هیچ انسانی نگفته است که تو نباید خدایان دیگر را در کنار من ستایش کنی.
ت - خداوند متعال در هیچ زمان و بیزمانی و در هیچ مکان و بیمکانی و هیچگاه و هرگز هیچ انسانی را بابت پندارها و گفتار ها و رفتار های بد دنیوی و هیچ بابت دیگری مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد داد و هیچ انسانی را به عذاب و جزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار و مبتلا نخواهد نمود.
ث - پدیده های بیزمانی و بیمکانی برخلاف بینش و باور پیشینیان اشراقی مترادف و معادل و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان نبوده و نمی باشند بلکه نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آنها و هردو از لحاظ کمیت مساوی و از لحاظ ماهیت هم برابر و معکوس همدیگر می باشند و هردو در عین واحد هم مطلق اند و هم نسبی و هردو به یک سهم مساوی نه تنها از صفات بلکه از ابعاد فراوان و بیکران خداوند متعال می باشند.
ج - افراد انسانی و کلیه موجودات غیر زنده و زنده مفید به عنوان اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر تار و پود های پرنده کلی کیهانی در سیر نزولی آشیانه ملکوتی یا آسمانی یعنی نظام احسن آفرینش مبداء و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی پشت سر گذاشته و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده اند و در پایان سیر صعودی و اتمام سفر یعنی در معاد دوباره بهمراه تار و پود های پرنده کیهانی به همان آشیانه ازلی و ابدی باز خواهند گشت و دوباره از همان زندگی طولانی مدت در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برخوردار خواهند گشت و نه به مثابه تافته های جدا بافته از کل. و پس از پایان آن زندگی دوباره همین پرواز مقطعی نزولی و صعودی را در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی و پیشین بین معاد های متوالی از نو آغار خواهند نمود و الا آخر بدون هیچگونه پایانی و آنهم نه تنها در محتوای این کیهان یا جهان بلکه بطور برابر و همسان و یکسان در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های موازی و مساوی و بیشمار .
چ - لذا این دنیا نه خاکدان است و نه مغرب تاریک و ظلمانی و نه بند است و نه قفس و نه زندان بلکه سرای جاودانه و ازلی و ابدی ما انسان ها بهمراه کلیه موجودات غیر زنده و زنده. این دنیا بطور همزمان و در عین واحد هم عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت یا عالم اعلا و یا علوی و هم عالم محسوسات یا عالم سفلوی و یا طبیعت می باشد، هم جهان فانی و هم جهان باقی ، هم دنیای مادی - روحی - روانی و هم دنیای معنوی ، هم عالم امر و غیب و ملکوت و هم عالم تکوین و ملک و شهود.
ح - خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، در محیط و محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار بطور همزمان و در عین واحد هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و خواهد رسید و هم بصورت واقعیت محض و غیبی در پشت پرده واقعیت عینی حضور مطلق دارد و آنهم شش برابر بخش واقعی و عینی. و خود واقعیت عینی یا طبیعت و کیهان در نوع خاص و ویژه خویش فقط در یکی از مراتب و درجات تکاملی فراوان بین دو سرحد ظهوری؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال در طول سفر مقطعی نزولی و صعودی بین مبداء و معاد به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و بقیه مراتب و درجات تکاملی را در بطن خمیر مایه ساختاری خویش بصورت امکانات استعلایی یا متائی یا بالقوه ای و غیر تجربی و نه به شکل موجودات مجرد بهمراه دارد.
خ - به زبان تمثیل و نمادی و رمز و آیت می توان گفت که شاه جهان تنها دارای یک چهره و جمال و جلال کلی نمی باشد بلکه هفت چهره و جمال و جلال کلی که در طول سفر بسیار طولانی خویش بهمراه اجزاء بین مبداء و معاد در طول زمان بسوی آینده پشت سرهم و در طول همدیگر هرکدام در قالب یک عالم واقعی و عینی و شهودی خاص و ویژه خویش به ظهور و پیدایش و کثرت می رسند، اما در مبداء بطور همزمان و درکنار همدیگر و به موازات هم و هرکدام در برترین سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی برای افراد انسانی پیدا و آشکار و قابل مشاهده و تجربه بوده اند و در معاد هم دقیقا بهمان سان. و پرنده کیهانی هم از هفت پرنده کیهانی تو در تو آفریده شده است که در حال حاضر و در این وادی و منزل و پله و ایستگاه فقط یکی از آنها برای انسان از لحاظ تجربی قابل روئیت و مشاهده و آزمایش و شناخت می باشد و شش تای دیگر در باطن آن قرار دارند و غیر قابل مشاهده و غیر قابل شناخت از راه ها و روش های تجربی.
د - از همه مهمتر اینکه افراد انسانی تنها دارای یک میل و یک سرنوشت جنسی نمی باشند بلکه پنج تا و همچنین هر کدام از افراد انسانی تنها دارای یک کالبد تثلیثی مادی - روانی - روحی و یک من یا یک خود و یا یک نفس مجرد نمی باشند بلکه ده تا کالبد و ده تا نفس مجرد مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه و لذا بر خلاف بینش و باور ادیان توحیدی - ابراهیمی یهودیت و مسیحیت و اسلام و الاهیات و کلام و تفسیر و حکمت و عرفان دینی و حکمت های چهارگانه ( یا اربعه ) اسلامی - ایرانی از قبیل مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه، تنها دارای یک زندگی دنیوی نمی باشند که بعد از مرگ به زندگی برزخی و الا آخر منجر شود بلکه حیات یا یا زندگانی های دنیوی فراوان در طول سفر بین مبداء و معاد علمی و نه دینی و بین دو سرحد اشاره شده در بالا.
ذ - شناخت اصلی و محوری و مرکزی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان همان کلید طلائی می باشد که خردمندان و متفکرین و اندیشمندان در طول تاریخ تاکنون آرزوی دست یابی به آن را در دل و سر و فکر و خیال خود پرورانده اند برای باز کردن قفل زده شده بر در یا دروازه عالم امر و غیب و ملکوت و ماوراء طبیعت و این شاه کلید یا فراکلید ( فارقلیط ) طلایی در آینده های نزدیک و دور دست هرگز مبتلا به زندگی نخواهد شد و درخشندگی آن به تدریج و در طول اعصار آینده کلیه میدان های اندیشه و فکر و خیال و وهم و احساس انسانی را با نور خود منور و روشن خواهد نمود. خداوند متعال و ابعاد فراوان و بیکران وی نه شمال دارند و نه جنوب و نه شرق و نه غرب ؛ نه بالا و پایین و نه چپ و راست و نه جلو و عقب.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.
کسانیکه دارای عقل سرخ می باشند، از منبع نور و روشنایی دور می باشند و یا منبع نور از آنها و یا خود آنها از منبع نور در حال دور شدن هستند . زیرا امواج نور از استعداد کشیده شدن و فشرده شدن برخوردارند و بهمان
... [مشاهده متن کامل] نسبت بسامد یا فرکانس آنها کم و زیاد خواهد شد. مثلا اگر موج نور تک رنگ آبی را از دو طرف بکشیم رنگ آبی آن بسوی رنگ قرمز و مادون قرمز گرایش خواهد یافت و فرکانس آن کم میشود و اگر آنرا از دو طرف فشار دهیم رنگ آن بسوی بنفش و ماوراء بنفش میل خواهد نمود و فرکانس آن افزایش خواهد یافت. حافظ یک روز برگ های گل لاله را در آب جوشانده و از تقطیر بخار آن یک مَی ناب تولید کرده و پس از نوشیدن آن مست گردیده و نشئه شده و به گفته خود وی در دیوان در قالب شعر حالت زیر به وی دست داده بوده که انگار گل لاله بسوی او در حرکت است و هرچقدر نزدیک میشود رنگ سرخی آن در مقابل دیدگان خمار شاعر آبی و آبی تر می شود و پلکان چشمش سنگین تر تا اینکه سرش را روی بالش می گذارد و خوابش می برد و در روئیا آن گل لاله را می بیند که رنگش ماوراء بنفش شده که در حال بیداری نمی توانست آنرا ببیند. نتیجه اینکه فقط افراد انسانی که دارای عقل آبی یا بنفش و یا ماوراء بنفش می باشند از احساس قرب بیشتری به خداوند برخوردارند تا دارندگان عقول سرخ و مادون سرخ . شاید مفیدتر باشد که محتوای کتب دینی را زیر نور چراغ آبی یا بنفش مطالعه کرد تا به قول شهاب الدین سهروردی شاید رنگ ماوراء بنفش پر جبرئیل نمایان یا مرئی شود و صدای بال آن به گوش خواننده متون دینی برسد .