عقری
لغت نامه دهخدا
عقری. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقر که آن قریه ای است بر راه بغداد به دسکرة. ابوالدر لؤلؤبن ابی الکرم بن لؤلؤبن فارس عقری بدین نسبت شهرت دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عقری. [ ع َ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقر که گویا قریه ای است از قرای رملة.ابوجعفر محمدبن احمدبن ابراهیم عقری رملی بدین نسبت شهرت دارد. او محدث بود، و پس از سال 310 هَ.ق. درقید حیات بوده است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عقری. [ ع ُ را ] ( ع اِ ) زمین و آب و مانند آن. ( منتهی الارب ). ضیعه ، چون عَقار. ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید