عقر

لغت نامه دهخدا

عقر. [ ع َ ] ( ع مص ) در پی شکار افتادن. || خوردن گیاه را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نازاینده شدن زن. ( از منتهی الارب ). نازاینده شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). عاقر و عقیم شدن. ( از اقرب الموارد ). عُقر. عَقار. عقارة [ ع َ / ع ُ ]. || خسته کردن. ( از منتهی الارب ). ریش کردن. ( المصادر زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن جرجانی ).مجروح ساختن. ( از اقرب الموارد ). و از آن جمله است که در ناسزا گویند «جدعاً له و عقراً». ( از منتهی الارب ): جدعاً له و عقراً و حلقاً؛ خداوند مجروح کند تن او را و بدرد آورد گلوی وی را. ( از اقرب الموارد ).
- عقراً حلقاً ؛ خداوند او را درد حلق دهاد و تن او ریش و خسته کناد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| پی زدن ستور. ( از منتهی الارب ). پی کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). پی بریدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). قطع کردن چهار دست و پای سگ و اسب و شتر را به شمشیر. ( از اقرب الموارد ). || بر گور کشتن شتر را. ( از منتهی الارب ). شتر کشتن. ( المصادر زوزنی ). نحر کردن. ( از اقرب الموارد ). واز آن جمله است حدیث «لاعقر فی الاسلام ». ( از منتهی الارب ).
زانکه شیطانش بترساند ز فقر
بارگیر صبر را بکشد به عقر.
مولوی.
|| سر درخت خرما بریدن. ( از منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). قطع کردن همگی سر نخل به وسیله «جمار» و خشک شدن آن. ( از اقرب الموارد ). || پشت ریش کردن ستور را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بریدن درخت هر چه باشد. ( از منتهی الارب ). || بریدن و از بین بردن چراگاهها: بنو فلان عقروا مراعی القوم. ( از اقرب الموارد ). || بازداشتن از رفتن ، گویی پی شتر کسی را بریدن و مانع حرکت او شدن. ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ).

عقر. [ ع َ ] ( ع اِ ) نشانی است مانند شکاف در پای اسب و شتر. || بنیان و اصل هر چیزی. ( منتهی الارب ). اصل و اساس خانه. ( از اقرب الموارد ). بنیاد سرای. ( دهار ). || فرودآمدنگاه قوم. || هر شکاف مابین دو چیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گشادگی مابین پایهای برجهنده. ( منتهی الارب ). گشادگی و فاصله ما بین پایه های مائده و میز غذا. ( از اقرب الموارد ). گشادگی میان هردو چیز، و برخی آن را خاص فاصله بین پایه های مائده و میز غذا دانند. ( از تاج العروس ). || منزل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کوشک و قصر یا کوشک ویران. || ابر پاره سپید، یا ابر که از پیش آفتاب پیدا شود و بپوشاند چشمه آفتاب و گرداگرد آنرا، یا ابر که از کرانه آسمان خیزدو از دور بانگ تندر آن شنیده شود و نمایان نگردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بنای بلند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( دهار ). || سپید هر چه باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || میان سرای و اصل آن. ( منتهی الارب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع عقور

فرهنگ عمید

۱. مجروح ساختن.
۲. پی کردن، دست و پای شتر را بریدن.
۳. بازداشتن از رفتار.
۴. نازا شدن زن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَقَرَ: دست وپا را قطع کرد - نحر نمود (عقر نخله به معنای بریدن آن از بیخ است ، و عقر ناقه به معنای نحر آن است ، و به معنای بریدن دست و پای آن نیز آمده . )
معنی عَقَرُواْ: دست وپا را قطع کردند - نحر نمودند (عقر نخله به معنای بریدن آن از بیخ است ، و عقر ناقه به معنای نحر آن است ، و به معنای بریدن دست و پای آن نیز آمده . )
معنی عَقَرُوهَا: دست وپایش را قطع کردند - نحرش نمودند (عقر نخله به معنای بریدن آن از بیخ است ، و عقر ناقه به معنای نحر آن است ، و به معنای بریدن دست و پای آن نیز آمده . )
تکرار در قرآن: ۸(بار)
«عقر» به معنای «ریشه و اساس» یا به معنای «حبس» است، و این که به زنان نازا «عاقر» می گویند، به خاطر آن است که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا این که تولد فرزند در آنها محبوس شده است.

پیشنهاد کاربران

از امراض رحم است و آن حالتی است که عارض می گردد رحم را که قبول آبستنی نمی نماید و نطفه در آن بستگی بهم نمی رساند و اگر به دشواری بهم رساند به زودی لغزیده ساقط می گردد به سبب سوء مزاج بارد مکثف بهم آورنده افواه عروق آن و یا سوء مزاج گرم مفسد سوزنده منی و یا سوء مزاج بارد رطب مرخی

بپرس