عقده گشای

لغت نامه دهخدا

عقده گشای. [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] ( نف مرکب ) عقده گشا. عقده گشاینده. گشاینده گره. || مشکل گشا. و رجوع به عقده گشا شود :
چون دم صبح گشت عقده گشای
عود را سوخت خاک صندل سای.
نظامی.
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که درآئیم ز پای.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( عقده گشا ی ) ۱ - (صفت ) آن که یا آنچه گرهی را بگشاید . ۲ - آنکه مشکلی را حل کند مشکل گشا . ۳ - ( اسم ) یکی از گوشه های دستگاه شور .

پیشنهاد کاربران

بپرس