عقده ٔ رأس

لغت نامه دهخدا

عقده رأس. [ع ُ دَ / دِ ی ِ رَءْس ْ ] ( اِخ ) عقدةالرأس. محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر در سر دایره مفروضه. رجوع به عقدة و عقده و عقدتین و عقده ذنب شود :
کجا ماند جهان را روشنائی
چو خورشید افتد اندر عقده رأس.
سنائی.
بگسلد ار حد کند عقده رأس و ذنب
بر درد ار رد کند پرده لیل و نهار.
خاقانی.
بر رخ فگنده زلف مجعد چو مشک ناب
یعنی قرین عقده رأس است آفتاب.
سراج المحققین ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس