عقده رأس. [ع ُ دَ / دِ ی ِ رَءْس ْ ] ( اِخ ) عقدةالرأس. محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر در سر دایره مفروضه. رجوع به عقدة و عقده و عقدتین و عقده ذنب شود : کجا ماند جهان را روشنائی چو خورشید افتد اندر عقده رأس.
سنائی.
بگسلد ار حد کند عقده رأس و ذنب بر درد ار رد کند پرده لیل و نهار.
خاقانی.
بر رخ فگنده زلف مجعد چو مشک ناب یعنی قرین عقده رأس است آفتاب.