عقده

/~oqde/

مترادف عقده: گره، دشواری، فشار، گیر، محظور

برابر پارسی: گره، پیچیدگی، گره روانی

معنی انگلیسی:
knot, node, problem, difficulty, ganglion, lump in the throat, lump(in ones throat), difficultyimpediment, obligation, pressure

لغت نامه دهخدا

عقده. [ ع ُ دَ ] ( ع اِ ) عقدة. گره. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). دژک. و رجوع به عقدة شود : عقده الفت و عصمت مستحکم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 233 ). عقده آن مناکحت به استحکام رسانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 395 ). آنچه به شمشیر نتوان برید عقده خویشی است. ( مرزبان نامه ).
عقده را بگشاده گیر ای منتهی
عقده سخت است بر کیسه تهی.
مولوی.
فتادند در عقده پیچ پیچ
که در حل آن ره نبردند هیچ.
سعدی.
- عقده اش ترکید ؛نتوانست دلتنگی خود را پنهان کند. همانند: بغضش ترکیدن. ( فرهنگ عوام ).
- عقده بر ابرو بودن ؛ کنایه از خشمگین بودن ، گره بر ابرو زدن :
آن شاهدی و خشم گرفتن بینش
وان عقده بر ابروی ترش شیرینش.
سعدی.
- عقده بر رشته زدن ؛ گره دادن رشته را. ( آنندراج ) :
از تمنا گرهی رشته عمر تو نداشت
تو بر این رشته دو صد عقده مشکل زده ای.
میرزاصائب ( از آنندراج ).
- عقده در کار افتادن و شدن ؛ کنایه از بند شدن کار. ( آنندراج ) :
چنین گر عقده ای در کارم از افلاک خواهد شد
سرپا رشته عمرم گره چون تاک خواهد شد.
ملا مفید بلخی ( از آنندراج ).
- عقده در کار زدن ؛ کنایه از بند کردن کار. ( آنندراج ) :
این عقده مشکل که زد ابروی او در کار من
بسیار خواهد کردنی در ناخن تدبیرها.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
- عقده دل ؛ غم دل. غصه درونی. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عقده دل باز شدن ؛ بر اثر بیان درد دل و گفتن راز درون ، آرامش خاطر یافتن. ( فرهنگ عوام ).
|| کنایه از هر چیز مشکل و دشوار. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح پزشکی توده سلولی کروی یا بیضوی و یا لوبیایی شکل که در مسیر عروق لنفی یارشته های عصبی قرار دارد. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عقده عصبی ؛ توده های عصبی کم و بیش بزرگ و کوچک که در مسیر رشته های عصبی به اشکال مختلف هلالی ، بیضوی ، دوکی شکل و کروی قرار دارند. این عقده ها تجمعی از نورونها می باشند، به همین جهت مراکز کوچک عصبی را در نقاط مختلف از قبیل طرفین ستون فقرات ، در مجاورت صفاق و غیره تشکیل میدهند. و چون در امور غیرارادی واردند به آنها عقده های سمپاتیک نیز گویند. ( فرهنگ فارس معین ).
- عقده گاسر ؛ عقده ای است عصبی و هلالی شکل که الیاف حسی عصب سه قلو از آن مبداء میگیرند. این عقده در روی سطح قدامی فوقانی استخوان خاره در یک فرورفتگی به نام فضای مکل قرار دارد. سطح فوقانی عقده مذکور مجاور ام الغلیظ ( سخت شامه ) و سطح تحتانیش روی استخوان خاره تکیه دارد. ( فرهنگ فارسی معین ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گره . ۲ - محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر است و این تقاطع یا در سر دایره مفروضه است یا در آخر دایره . صورت اول را رائ س و صورت دوم را ذنب خوانند . ۳ - امری مشکل جمع : عقد . ۴ - توده سلولی کروی یا بیضوی یا لوبیایی شکل که در مسیر عروق لنفی یا رشته های عصبی قرار دارد . ۵ - ناراحتی های روانی و فکری و تالم و رنج های حاصل از امیال سر کوفته عقده روانی . یا عقده حقارت . ناراحتی ها روحی و رنج هایی که بر اثر لطمه خوردن های متوالی به شخصیت افراد و مورد حقارت و استهزائ واقع شدن آنها عارض می گردد اشخاصی که در طفولیت مورد حقارت و سخت گیری واقع شوند در بلوغ ممکنست کسانی کینه توز و یا خجل و گریزان از مردم باشند یا عقده دل . غم دل غصه درونی . یا عقده روانی. ناراحتی ها و رنج های شدید و درونی را گویند که براثر عدم ارضا امیال سرکوفته و انجام نشدن آرزوها بر انسان عارض می شود یا عقده عصبی . توده های عصبی کم و بیش بزرگ و کوچک که در مسیر رشته های عصبی باشکال مختلف هلالی بیضوی دوکی شکل و کروی قرار دارند . این عقده ها تجمعی از نورونها می باشند . به همین جهت مراکز کوچک عصبی را در نقاط مختلف از قبیل طرفین ستون فقرات در مجاورت صفاق و غیره تشکیل می دهند و چون در امور غیر ارادی واردند بانها عقده های سمپاتیک نیز گویند . یا عقده گاسر . عقده ایست عصبی و هلالی شکل که الیاف حسی عصب سه قلو از آن مبدائ می گیرند . این عقده در روی سطح قدامی فوقانی استخوان خاره در یک فرو رفتگی به نام فضای مکل قرار دارد . سطح فوقانی عقده مذکور مجاور ام الغلیظ ( سخت شامه ) و سطح تحتانیش روی استخوان خاره تکیه دارد . یا عقده لنفی . توده های سلولی به اندازه های یک ماش تا یک بادام که در مسیر رگهای لنفی قرار دارند و گاهی هم تبدیل باعضائ بزرگی در درون بدن می شوند مانند طحال . عقده های لنفی اکثر دارای ترشح داخلی نیز می باشند و از این لحاظ به غده های مترشح داخلی شباهت می یابند مانند لوزه ها و طحال . کار اصلی غده های لنفی ساختن گلبولهای سفید یک هسته یی کوچک به نام لنفوسیت یا یک هسته ییهای بزرگ است . دیگر از کارهای عقده های لنفی نگهداشتن میکربها و مواد خارجی است و ازین رو به عنوان اعضائ دفاعی بدن به شمار می روند به همین مناسبت است که در صورت شدت عمل و غلبه میکربها این غده ها متورم و چرکی شده و تولید دملهای دردناک داخلی و یا زیر جلدی می کنند غده لنفی .

فرهنگ معین

(عُ دِ ) [ ع . عقدة ] (اِ. ) ۱ - گره . ۲ - حالت سرخوردگی و کینه به علّت دست نیافتن به مطلوب مورد نظر. ،~ دل غم دل ، غصة درونی . (،(عقده گشا ( ~ . گُ ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) گره گُشا، مشکل گُشا.

فرهنگ عمید

۱. امیال سرکوب شده که عوارض آن در زندگی فرد ظاهر می شود.
۲. [مجاز] دشمنی، کینه.
۳. ناراحتی، درد دل.
۴. [قدیمی، مجاز] امر پیچیده و دشوار، موضوع لاینحل.
۵. [قدیمی] گره.
۶. [قدیمی، مجاز] پیوند.
* عقدهٴ حقارت: (روان شناسی ) [مجاز] حالت سرکوفتگی و افسردگی توٲم با کینه توزی که به سبب ناکامی، تحمل رنج، خفت، و حقارت پدید می آید.
* عقدهٴ دل: غم دل، غم، غصه، گله، شکایتی که در دل نهفته باشد.

فرهنگستان زبان و ادب

{complex} [روان شناسی] مجموعه یا نظامی از اندیشه ها یا تکانه های مرتبط و دارای بار عاطفی مشترک که تأثیری نیرومند و معمولاً ناآگاهانه بر نگرش و رفتار دارد

واژه نامه بختیاریکا

مُدِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عُقْدَةُ: گره (این کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معنای بستن است ، و در این آیه ، علقه زناشوئی به گرهی تشبیه شده که دو تا ریسمان را به هم متصل میکند ، به طوری که آن دو را یک ریسمان ( البته بلندتر) میسازد ، گوئی حبالة و ریسمان نکاح هم دو نفر انسان یعنی ز...
معنی کَرْبِ: اندوه فراوان و شدید (و کربة و غمة به یک معنا است ، ریشه این لغت از کرب الأرض - به سکون راء - گرفته شده که به معنای زیر و رو کردن زمین است ، و چون اندوه نیز دل انسان را زیر و رو و مشوش میکند از این جهت اندوه را نیز کرب گفتهاند از طرفی کرَب نیز به معنی...
معنی عُقَدِ: گره ها - جمع عقده (در عبارت "ﭐلنَّفَّاثَاتِ فِی ﭐلْعُقَدِ " منظور از دمنده ها در گره ها داستانی است که در الدر المنثور که از تفاسیر اهل سنت است هم آمده به این ترتیب که مردی یهودی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جادو کرد ، و در نتیجه آن حضرت بیمار...
ریشه کلمه:
عقد (۷ بار)

بستن. گره زدن «عقدالحبل عقداً:شدّه» راغب گفته: عقد جمع کردن اطراف شی‏ءاست، در اجسام صلبه به کار می‏رود مثل بستن ریسمان... و در معانی به طور استعاره آید مثل عقد بیع و عهد و غیره. . قصد بستن عقد زناشوئی نکنید تا مدت عدّه وفات سرآید علقه نکاح را عقده گفته شده که آن نوعی گره زدن و ایجاد علقه بین زنان و شوهران است اهل لغت گویند، عقده اسم آن است که بسته و گره زده می‏شود نکاح باشد یا پیمان یا غیر آنها. . ظاهراً این آیه اجمال آیات ارث است، مراد از «وَالَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُکُمْ» زوج و زوجه است و آن عطف است بر «اَلْاَقْرَبُوَن» و مراد از موالی ورّاث است یعنی برای هر یک از شما وارثانی قرار دادیم ارث می‏برند از آنچه پدران،مادران،اقربا و زنان و شوهران گذاشته‏اند آنگاه فرموده: نصیب هریک را بدهید خدا بر این کار و بر هر کار شاهد است. «وَلَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُکُمْ» کنایه است و ایجاد علقه زوجیت به معامله که در آن دست به هم می‏دادند. تشبیه شده است (استفاده از المیزان) اهل سنت آیه را به «عصبه» حمل کرده‏اند که انشاءاللَّه در «ولی» تحقیق و رد آن خواهد آمد. . تعقید یمین به معنی قصد در یمین و سوگند خوردن است و شاید مبالغه در آن منظور باشد یمین لغو آن است که از روی قصد نباشد مثل واللَّه و باللَّه که نوعاً بدون قصد در محاورات جاری است این هر چند مکروه است ولی حکمی از قبیل کفّاره ندارد، تعقید یمین آن است که از روی قصد و ایجاد تکلیف باشد مثل آنکه بگوید: والله هر شب با وضو خواهم خوابید. والله سیگار نخواهم کشید، و نحو آن. پیداست که ‏این نوع سوگند از روی اراده و برای ایجاد تکلیف است. «ما» در «بما» ظاهراً برای مصدر است یعنی: خدا با سوگندهای بی‏قصد شما را مؤاخذه نمی‏کند لیکن به واسطه سوگندهای از روی قصد مؤاخذه می‏کند. رجوع شود به «لغو». *** . عقود جمع عقد است، ظهور «العقود» که جمع محلی به الف و لام است در جمیع عقود می‏باشد اعم از عقد نکاح، عقد بیع، پیمان‏ها و تکالیف الهی. و اگر در سوره مائده که با آیه فوق شروع می‏شود دقّت کنیم خواهیم دید پر است از احکام و پیمان های خدا، مثل حکم شکار، احرام، حرمت میته، و غیره، حلیّت طعام‏ها و زنان، احکام وضو و جنابت، عدالت، قبول اعمال از اهل تقوی، حکم سوگند و کفّاره آن، حد سارق، اخذ پیمان از اهل کتاب، بدعت بودن بحیره، سائبه، حام و... و غیر اینها. در این صورت می‏شود گفت: «اُوفُوا بِالْعُقُودِ» عنوان و تیتر سوره مائده است. در مجمع چهار قول درباره عقود نقل فرموده: اول: آنکه مراد پیمان‏های اهل جاهلیّت است که برای یاری یکدیگر در مقابل ظلم می‏بستند. دوم: پیمان‏های خداست که نسبت به ایمان و عمل از بندگان گرفته است. سوم: عقود فیمابین مردم است از قبیل عقد نکاح و بیع و غیره. چهارم: دستور به اهل کتاب است که به پیمان هایی که از آنها نسبت به عمل به دستورات تورات و انجیل گرفته شده است. ناگفته نماند: قول دوم و سوّم داخل در عمومی است که گفتیم و قول اول و چهارم باطل است زیرا خطاب «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» شامل اهل کتاب و اهل جاهلیت نمی‏شود. در تفسیر عیاشی از عبداللَّه بن سنان از حضرت صادق «علیه‏السلام» نقل شده: «سَاَلْتُ اَباعَبْدَاللَّهِ «علیه‏السلام» عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اُوفُوا بِالْعُقُودِ» قال: «اَلْعُهُودُ» مراد از عهود ظاهراً جمیع قراردادها است که گفته شد. . راجع به این آیه در «عفو» صحبت شده است. . آیات از ابتدای بعثت موسی «علیه‏السلام» گفتگو می‏کند که گفت: خدایا: سینه‏ام را وسعت ده، کارم را آسان گردان، عقده را از زبانم بگشا، تا سخنم را بفهمند. آیا مراد از «عقدة» لکنت و گرهی بوده در زبان موسی که در اثر گرفتن آتش به دهان، به وجود آمده بود؟ بعضی تاء «عقدة» را برای وحدت گرفته و گفته‏اند یعنی: مقداری از عقده زبانم را بگشا که سخن بهتر بگویم ولی بهتر است عقده برای نوع باشد چنانکه در المیزان است یعنی عقده‏ای که مانع فهمیده شدن کلام است از زبانم بگشا. طبرسی، زمخشری، بیضاوی، ابن‏کثیر و غیره نقل کرده‏اند که موسی در بچگی ریش فرعون را کند، فرعون ناراحت شد و خواست او را بکشد، زنش آسیه گفت: موسی بچه است و از روی عمد این کار نکرد، برای امتحان وی مقداری خرما و اخگر حاضر کردند موسی چون خواست دست به سوی خرما ببرد جبرئیل دست او را به سوی اخگر برد تا آن را گرفته و به دهان گذاشت دهانش سوخت و لکنت زبان پیدا کرد. در صافی آن را از تفسیر قمی از امام باقر «علیه‏السلام» نقل کرده ولی در تفسیر برهان به نظرم این قسمت حدیث را به امام باقر «علیه‏السلام» نسبت نداده است و سند روایت روشن نیست. احتمال ظاهراً مراد از عقده گرفتگی زبان و کوتاهی منطق در اثر تنگی سینه باشد، چون موسی می‏خواست با فرعون صحبت کند احتمال داشت که مقام و قدرت فرعون او را هراسان کرده و قلبش به طپش و زبانش به تلجلج افتد چنانکه در جای دیگر گفته: و اگر مراد عیب و لکنت زبان بود بهتر بود بگوید «وَحْلُلِ الْعُقْدَةَ» با الف و لام عهد. وانگهی اگر اخگر را به دست گرفته دیگر به زبان گذاشتن بعید است این مطلب را در «بین» ذیل آیه «وَلایَکادُ یُبینَ» مشروحاً گفته‏ایم. واللَّه‏اعلم. . عقد بر وزن صرد به معنی گره‏ها است یعنی از شرّ دمندگان به گره‏ها به خدای فلق پناه می‏برم انشاءاللَّه در «نفث» راجع به این آیه صحبت خواهد شد به «فلق» نیز رجوع شود.

دانشنامه آزاد فارسی

عُقده (complex)
در روان شناسی، مجموعه ای از عقاید و احساس های ناخوشایندِ واپس زده شده از ذهن شخص. عقده یا عقده ها در عمق ذهن ناخودآگاه شخص فعال اند و به رغم ناآگاهی کامل از وجود آن ها، همچنان بر زندگی و اعمالش اثر می گذارند. معروف ترین نمونه های آن عبارت اند از عقدۀ اُدیپو عقدۀ حقارت.

مترادف ها

knot (اسم)
خفت، عقد، منگوله، گره، عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی

complex (اسم)
مجموع، مجموعه، هم تافت، عقده، گروهه، اچار

difficulty (اسم)
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه

nodule (اسم)
بر امدگی، کلوخه، عقده، وابستگی به گره، قلنبه کوچک

فارسی به عربی

عجیرة , عقدة ، إحْنة

پیشنهاد کاربران

بعضشان عُقده دارند نه عَقیده.
عَقَدَهُ: تنابیدش کرد. با تناب مُحکمش کرد. . .
عَقَّدَهُ: پیچیدش کرد. . .
عَقِدها: باهاش عقد ازدواج بست. . .
عُقَد: گره ها. مُشکل ها. . .
عُقُود جمع عَقد : صد سال - قرارداد. . .
. . .
. . .
واژه عقده
معادل ابجد 179
تعداد حروف 4
تلفظ 'oqde
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: عقدَة، جمع: عُقَد]
مختصات ( ? ( عقده گشا ( ~ . گُ ) [ ع - فا. ]
آواشناسی 'oqde
الگوی تکیه WS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

پارسی سره
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عُقده / Complex:
*رَوان گِرِه Ravān - Gereh
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عقده ای:
...
[مشاهده متن کامل]

*کینه ای
*‏کینه توز
*‏کینه وَرز
*‏تلخ رَوان
*‏تُرش رَوان
*تلخ کام
*‏تُرش کام
*‏دُژرَوان
*‏دُش رَوان
. . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . .
بیشتر هم می شود واژه ساخت.
اگر کمی پویا و کوشا باشیم، زبان پارسی نوین را بسیار توانمند خواهیم یافت.

جایگزین نادرست Complex در روانشناسی مدرن ، در بیشتر زبان ها همین واژه را بکار می برند ولی در زبان فارسی ، بجای واژه درست و هم خانواده زبان فارسی ، واژه ریشخند آمیز عربی عقده رو بکار می برند ، چرا بجای واژه بیگانه و ریشخند آمیز عربی ؛ واژه complex رو بکار نبریم؟!!!!
روانی
گره ، مشکل ، فشار ، سختی
غم و دلخوری که از موضوعی به انسان دست می دهد مثلا کسی بی ادبی می کند و نتیجه ی آن به شکل عقده در انسان می ماند برای درمان آن بهترین کار داشتن گذشت و بخشش است. موفق باشید ان شاءالله
داشتن کمبود
کینه
عقده =گره
استحکام
خودکم بینی
مشکلات روانی
برابر پارسی عقده , , واژه ی دُژَک است
کمبود

سرکوفت
رشکاویزی_حسداویزی
کمبود
برابر فارسی این واژه کمبود است
فلانی عقده است
فلانی کمبود دارد

داشتن دلهورگی در مورد شخصی یا عقده داشتن.
عُقده -
گره، پیچ، چین و شکن، پیوند - غده سرطانی - خفگی، گلو گرفتگی - حرص، حسادت، رَشک، تنگ چشمی، دیده تنگ، بَخیل، غِبطه!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس