عقدت
لغت نامه دهخدا
عقدة. [ ع َ ق َ دَ ] ( ع اِ ) بن زبان. ( منتهی الارب ). اصل و ریشه لسان. || ج ِ عاقِد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عاقد شود. || یکی عَقَد. ( از منتهی الارب ). واحد عقد، و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عَقَد شود.
عقدة. [ ع َ ق ِ دَ ] ( ع اِ ) یکی عَقِد. ( ناظم الاطباء ). واحد عقد و آن ریگهای برهم نشسته و متراکم است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عَقِد شود.
عقدة. [ ع ُ دَ ] ( ع اِ ) گره. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). گره و بستگی. ( دهار ) ( ترجمان القرآن جرجانی ). گره ، و «آسان گشا» از صفات اوست. ( آنندراج ). دژک. عقده و رجوع به عقده شود : و احلل عقدةً من لسانی. ( قرآن 28/20 )؛ و بگشای گره و بستگی را از زبان من. || حکومت و دست یابی بر شهر. ( از منتهی الارب ). ولایت بر شهر. ( از اقرب الموارد ). ج ، عُقد. || آب و زمین و مانند آن که صاحبش اعتقاد ملکیت آن را دارد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || صیغه. ( اقرب الموارد ) ( دهار ). || گره بستنگاه. ( منتهی الارب ). محل عَقد و گره بستن. ( از اقرب الموارد ). || عهد و پیمان بسته میان قوم. ( منتهی الارب ). بیعت که برای والیان بسته باشد. ( از اقرب الموارد ). || جای درختناک ،و نخلستان ، و گیاه بسندکننده شتر. ( منتهی الارب ). جایی که درخت و نخل و علف بسیار داشته باشد و برای شتران کافی باشد. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بَسند و کافی باشد مرد را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نره سگ. || هر زمین که در فراخی و ارزانی باشد. ( منتهی الارب ). هر سرزمین مخصب. ( از اقرب الموارد ). و در مثل گویند «هو آلَف ُمن غُراب عقدة»؛ یعنی مألوف تر از زاغ زمین درختناک است ، زیرا زاغهای آنجا به سبب فراوانی درخت پرواز نمی کنند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || وجوب و لزوم نکاح و بیع و هر چیزی. ( منتهی الارب ). وجوب و ابرام و احکام در هر چیزی. ( از اقرب الموارد ) : و لاتعزموا عقدةالنکاح حتی یبلغ الکتاب أجله. ( قرآن 236/2 )؛ و قصد مکنید بستن و لزوم نکاح را تا عده منقضی شود. و ان طلقتموهن َّ من قبل أن تمسّوهن... فنصف ما فرضتم اًلا أن یعفون أو یعفو الذی بیده عقدةالنکاح... ( قرآن 238/2 )؛ و هرگاه پیش از مس کردن آنها را طلاق گویید... پس نصف آنچه تعیین کردید بر شماست مگر اینکه آنان گذشت کنند یا کسی که بستن و لزوم نکاح بدست اوست... || گوشه چراگاه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شتر مضطرب بسوی درخت. ( منتهی الارب ). «مال » و شتر که ناچار از خوردن درخت باشد. ( از اقرب الموارد ). || کج بستگی دست شکسته.( منتهی الارب ). «عثم » و استخوان شکسته کج بسته شده در دست. || آنچه چیزی را نگه دارد و آن را محکم کند. || چوب و خَشَب امبرباریس. ( از اقرب الموارد ). به لغت مصر، چوب زرشک. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویه ). عقدةالصفراء. رجوع به عقدةالصفراء شود. || ( اِخ ) در اصطلاح نجومی و علم هیئت ، اسم است مر رأس و ذنب را. و عقدة الرأس به نام عقده شمالیه نیز نامیده میشود و عقدة الذنب نیز به نام عقده جنوبیه خوانده میشود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). محل تقاطع فلک حامل و مایل قمر است و این تقاطع یا در سر دایره مفروضه است یا در آخر دایره. صورت اول را «رأس » و صورت دوم را «ذنب » خوانند. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عقدتین و عقده شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی عَقَدَتْ: گره زد (اگر در عبارت "وَﭐلَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ " از زن و شوهر تعبیر کرد به الذین عقدت ایمانکم - آنهایی که دست شما را گره زده ، در حقیقت کنایه است چون در عرب رسم این بود وقتی با یکدیگر معامله و یا معاهدهای میکردند ، در آخر برای این که اعلام ...
معنی عُقْدَةُ: گره (این کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معنای بستن است ، و در این آیه ، علقه زناشوئی به گرهی تشبیه شده که دو تا ریسمان را به هم متصل میکند ، به طوری که آن دو را یک ریسمان ( البته بلندتر) میسازد ، گوئی حبالة و ریسمان نکاح هم دو نفر انسان یعنی ز...
ریشه کلمه:
عقد (۷ بار)
معنی عُقْدَةُ: گره (این کلمه از ماده ( ع - ق - د ) است که به معنای بستن است ، و در این آیه ، علقه زناشوئی به گرهی تشبیه شده که دو تا ریسمان را به هم متصل میکند ، به طوری که آن دو را یک ریسمان ( البته بلندتر) میسازد ، گوئی حبالة و ریسمان نکاح هم دو نفر انسان یعنی ز...
ریشه کلمه:
عقد (۷ بار)
wikialkb: عَقَدَت
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید