عقدبند. [ع َ ب َ ] ( نف مرکب ) که عقد بندد. رجوع به عقد شود.عقدبند. [ ع ِ ب َ ] ( نف مرکب ) که گلوبند و گردن بند سازد. جواهرساز. گوهری : گشته از مشک و لعل اوهمه جای مملکت عقدبند و غالیه سای.نظامی.