عقد

/~aqd/

مترادف عقد: بند، پیوند، گره، بستن، پیمان بستن، عهدبستن، گره زدن | گردن بند، گلوبند

برابر پارسی: پیمان، پیوند، بستن، گره زدن، پیوند زناشویی، گواه گیران

معنی انگلیسی:
contract, conclusion, necklace, string, conclusion(of an agreement)

لغت نامه دهخدا

عقد. [ ع َ ] ( ع مص ) پناه بردن به کسی. ( از منتهی الارب ): عقد عنقه اًلیه ؛ به وی پناه برد. ( از اقرب الموارد ). || بستن ریسمان و بیع. ( از منتهی الارب ). محکم کردن و بستن ریسمان و بیع و پیمان و سوگند و از قبیل آن ، و آن در مقابل «حَل » و گشودن است. ( از اقرب الموارد ). گره زدن و پیمان کردن. ( المصادر زوزنی ). گره بستن و پیمان کردن و بیع بستن. ( تاج المصادر بیهقی ). بستن گره و پیمان. ( ترجمان القرآن جرجانی ). پیمان و نکاح وبیع کردن. ( غیاث اللغات ): فلان لایعقدالحبل ؛ او بر گره بستن ریسمان توانایی ندارد، آن را در مورد شخص بی بضاعت و کم ثروت گویند. ( از اقرب الموارد ) :
قطره این و ذره آنرا
در حساب آورد به عقد حساب.
سوزنی.
- اهل حل و عقد ؛ کسی که محل اعتماد مردمان باشد. ( ناظم الاطباء ): هو أهل الحل و العقد؛ او معتمد مردمان است. ( منتهی الارب ).
- حل و عقد ؛ گشودن و بستن ، و آن کنایه از انجام دادن امور است. رتق و فتق. گشاد و بست کارها. سررشته کردن و سروسامان دادن : تو به کدخدائی قیام کنی ، چنانکه حل و عقد و خفض و رفع و امر و نهی بتو باشد. ( تاریخ بیهقی ص 398 ).
تأثیر حل و عقدش در قبض و بسط ملک
بر آب نقش گشت و بر آتش نشان گرفت.
مسعودسعد.
شبها و روزهای تو در حل و عقد ملک
از حکمهای دور سپهر اختیار باد.
مسعودسعد.
ملک... دست او را در...حل و عقد گشاده و مطلق داشت. ( کلیله و دمنه ). دست او را در حل و عقد و حبس و اطلاق روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 364 ).
پس محمد صد قیامت بود نقد
زانکه حل شد در فنأش حل و عقد.
مولوی.
|| آماده بدی شدن. ( از منتهی الارب ): عقد ناصیته ؛ خشمگین شدو برای شر و بدی آماده گشت. ( از اقرب الموارد ). || شمار کردن. ( منتهی الارب ). حساب کردن. ( از اقرب الموارد ). || سطبر شدن مایع، گویند عقدالرب. ( از منتهی الارب ). ستبر شدن انگبین و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سطبر کردن ، لازم و متعدی است. || گره کردن ناقه دنب را جهت لقاح. || سوگند دادن بدون لغو و استثنا. ( ازمنتهی الارب ). سوگند بقصد خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بقصد سوگند خوردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). سوگند بقصد خوردن. ( المصادر زوزنی ). || لغو کردن. || پیچان کردن ریش را، و از آن جمله است حدیث «من عقد لحیته فان محمداً بری منه » و گویند اعراب جاهلیت در جنگها ریش خود را پیچان میکردند و می بافتند و آن نشانه ای از عجب و تکبر بود لذا پیامبر ( ص ) امر به ارسال لحیه کرد. || گرفتن فرج ماده سگ سر نره نر را. ( از منتهی الارب ). || ضمانت کردن. || گره قرار دادن در نخ ، و اطراف آن را گرد آوردن. ( از اقرب الموارد ). گره دادن. ( غیاث اللغات ). || چسباندن : عقد البناء بالجَص ؛ ساختمان را با گچ بهم آورد و چسباند. || ساختن « عقد» و طاق بنا را. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عقده گره ها .
موضعی است میان بصره و ضریه

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) گردن بند. ج . عقود.
(عُ قَ ) [ ع . ] (اِ. ) ج . عقده .
(عَ قْ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بستن ، گره زدن . ۲ - عهد و پیمان بستن . ۳ - (اِ. ) عهد،پیمان .

فرهنگ عمید

= عقده
قلاده، گلوبند، گردن بند.
* عقد ثریا: (نجوم ) چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین.
۱. جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج.
۲. مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح.
۳. عهد، پیمان: عقد اخوت.
۴. (اسم مصدر ) بستن، گره زدن، محکم کردن.
۵. [مجاز] معضل، مشکل، پیچیدگی.
* عقد بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. عهد و پیمان بستن.
۲. (مصدر متعدی ) = * عقد کردن
* عقد کردن: (مصدر متعدی )
۱. عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن.
۲. زنی را به عقد ازدواج درآوردن.
* عقد بیع: (فقه، حقوق ) اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خریدوفروش.
* عقد ضمان: (فقه، حقوق ) برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن.
* عقد لازم: (فقه، حقوق ) عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عُقَدِ: گره ها - جمع عقده (در عبارت "ﭐلنَّفَّاثَاتِ فِی ﭐلْعُقَدِ " منظور از دمنده ها در گره ها داستانی است که در الدر المنثور که از تفاسیر اهل سنت است هم آمده به این ترتیب که مردی یهودی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را جادو کرد ، و در نتیجه آن حضرت بیمار...
معنی زِّنَیٰ: زنا - جماع ونزدیکی بدون عقد یا بدون شبه عقد یا بدون خرید کنیز است
معنی لَا تُمْسِکُواْ بِعِصَمِ ﭐلْکَوَافِرِ: تمسک نکنید به عقد ازدواج باکافران(بعد از مسلمان شدن یکی از زوجین کافر دیگر عقد آنها معتبر نیست)
معنی رِّبَاطِ: بسته شده (رباط مبالغه در ربط است ، و ربط همان عقد یا گره است ، با این تفاوت که ربط سستتر از عقد و عقد محکمتر از ربط است و رباط از ربط رساتر است در عبارت "رِّبَاطِ ﭐلْخَیْلِ " منظور اسبهای بسته شده و آماده برای کارزار است یا اسبهای ورزیده )
معنی عِصَمِ: عقد و ازدواجهای دائمی (عصم جمع عصمت است که به معنای عقد و ازدواج دائمی است ، و بدین جهت آن را عصمت نامیدهاند که زن را حفظ و ناموسش را نگهداری میکند )
معنی تَنکِحُوهُنَّ: که با آن زنان ازدواج کنید(کلمه نکاح در اصل لغت به معنای عقد نکاح است)
معنی عَقَدَتْ: گره زد (اگر در عبارت "وَﭐلَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ " از زن و شوهر تعبیر کرد به الذین عقدت ایمانکم - آنهایی که دست شما را گره زده ، در حقیقت کنایه است چون در عرب رسم این بود وقتی با یکدیگر معامله و یا معاهدهای میکردند ، در آخر برای این که اعلام ...
معنی عَقَّدتُّمُ: گره زدید (عقد أَیمان گره زدن دستان راست درحقیقت کنایه از عهد و پیمان بستن می باشد چون در عرب رسم این بود وقتی با یکدیگر معامله و یا معاهدهای میکردند ، در آخر برای این که اعلام کنند معامله تمام شد به یکدیگر دست میدادند ، پس مثل اینکه آن دستی که دارد م...
معنی عَزْمِ: تصمیم جدی و عقد قلب است بر اینکه فعلی را انجام دهی ، و یا حکمی را تثبیت کنی ، بطوری که دیگر در اعمال آن تصمیم و تاثیرش هیچ سستی و وهن باقی نماند ، مگر آنکه به کلی از آن تصمیم صرف نظر کنی ، به این معنا که عاملی باعث شود به کلی تصمیم شما باطل گردد (معن...
تکرار در قرآن: ۷(بار)
بستن. گره زدن «عقدالحبل عقداً:شدّه» راغب گفته: عقد جمع کردن اطراف شی‏ءاست، در اجسام صلبه به کار می‏رود مثل بستن ریسمان... و در معانی به طور استعاره آید مثل عقد بیع و عهد و غیره. . قصد بستن عقد زناشوئی نکنید تا مدت عدّه وفات سرآید علقه نکاح را عقده گفته شده که آن نوعی گره زدن و ایجاد علقه بین زنان و شوهران است اهل لغت گویند، عقده اسم آن است که بسته و گره زده می‏شود نکاح باشد یا پیمان یا غیر آنها. . ظاهراً این آیه اجمال آیات ارث است، مراد از «وَالَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُکُمْ» زوج و زوجه است و آن عطف است بر «اَلْاَقْرَبُوَن» و مراد از موالی ورّاث است یعنی برای هر یک از شما وارثانی قرار دادیم ارث می‏برند از آنچه پدران،مادران،اقربا و زنان و شوهران گذاشته‏اند آنگاه فرموده: نصیب هریک را بدهید خدا بر این کار و بر هر کار شاهد است. «وَلَّذینَ عَقَدَتْ اَیْمانُکُمْ» کنایه است و ایجاد علقه زوجیت به معامله که در آن دست به هم می‏دادند. تشبیه شده است (استفاده از المیزان) اهل سنت آیه را به «عصبه» حمل کرده‏اند که انشاءاللَّه در «ولی» تحقیق و رد آن خواهد آمد. . تعقید یمین به معنی قصد در یمین و سوگند خوردن است و شاید مبالغه در آن منظور باشد یمین لغو آن است که از روی قصد نباشد مثل واللَّه و باللَّه که نوعاً بدون قصد در محاورات جاری است این هر چند مکروه است ولی حکمی از قبیل کفّاره ندارد، تعقید یمین آن است که از روی قصد و ایجاد تکلیف باشد مثل آنکه بگوید: والله هر شب با وضو خواهم خوابید. والله سیگار نخواهم کشید، و نحو آن. پیداست که ‏این نوع سوگند از روی اراده و برای ایجاد تکلیف است. «ما» در «بما» ظاهراً برای مصدر است یعنی: خدا با سوگندهای بی‏قصد شما را مؤاخذه نمی‏کند لیکن به واسطه سوگندهای از روی قصد مؤاخذه می‏کند. رجوع شود به «لغو». *** . عقود جمع عقد است، ظهور «العقود» که جمع محلی به الف و لام است در جمیع عقود می‏باشد اعم از عقد نکاح، عقد بیع، پیمان‏ها و تکالیف الهی. و اگر در سوره مائده که با آیه فوق شروع می‏شود دقّت کنیم خواهیم دید پر است از احکام و پیمان های خدا، مثل حکم شکار، احرام، حرمت میته، و غیره، حلیّت طعام‏ها و زنان، احکام وضو و جنابت، عدالت، قبول اعمال از اهل تقوی، حکم سوگند و کفّاره آن، حد سارق، اخذ پیمان از اهل کتاب، بدعت بودن بحیره، سائبه، حام و... و غیر اینها. در این صورت می‏شود گفت: «اُوفُوا بِالْعُقُودِ» عنوان و تیتر سوره مائده است. در مجمع چهار قول درباره عقود نقل فرموده: اول: آنکه مراد پیمان‏های اهل جاهلیّت است که برای یاری یکدیگر در مقابل ظلم می‏بستند. دوم: پیمان‏های خداست که نسبت به ایمان و عمل از بندگان گرفته است. سوم: عقود فیمابین مردم است از قبیل عقد نکاح و بیع و غیره. چهارم: دستور به اهل کتاب است که به پیمان هایی که از آنها نسبت به عمل به دستورات تورات و انجیل گرفته شده است. ناگفته نماند: قول دوم و سوّم داخل در عمومی است که گفتیم و قول اول و چهارم باطل است زیرا خطاب «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» شامل اهل کتاب و اهل جاهلیت نمی‏شود. در تفسیر عیاشی از عبداللَّه بن سنان از حضرت صادق «علیه‏السلام» نقل شده: «سَاَلْتُ اَباعَبْدَاللَّهِ «علیه‏السلام» عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اُوفُوا بِالْعُقُودِ» قال: «اَلْعُهُودُ» مراد از عهود ظاهراً جمیع قراردادها است که گفته شد. . راجع به این آیه در «عفو» صحبت شده است. . آیات از ابتدای بعثت موسی «علیه‏السلام» گفتگو می‏کند که گفت: خدایا: سینه‏ام را وسعت ده، کارم را آسان گردان، عقده را از زبانم بگشا، تا سخنم را بفهمند. آیا مراد از «عقدة» لکنت و گرهی بوده در زبان موسی که در اثر گرفتن آتش به دهان، به وجود آمده بود؟ بعضی تاء «عقدة» را برای وحدت گرفته و گفته‏اند یعنی: مقداری از عقده زبانم را بگشا که سخن بهتر بگویم ولی بهتر است عقده برای نوع باشد چنانکه در المیزان است یعنی عقده‏ای که مانع فهمیده شدن کلام است از زبانم بگشا. طبرسی، زمخشری، بیضاوی، ابن‏کثیر و غیره نقل کرده‏اند که موسی در بچگی ریش فرعون را کند، فرعون ناراحت شد و خواست او را بکشد، زنش آسیه گفت: موسی بچه است و از روی عمد این کار نکرد، برای امتحان وی مقداری خرما و اخگر حاضر کردند موسی چون خواست دست به سوی خرما ببرد جبرئیل دست او را به سوی اخگر برد تا آن را گرفته و به دهان گذاشت دهانش سوخت و لکنت زبان پیدا کرد. در صافی آن را از تفسیر قمی از امام باقر «علیه‏السلام» نقل کرده ولی در تفسیر برهان به نظرم این قسمت حدیث را به امام باقر «علیه‏السلام» نسبت نداده است و سند روایت روشن نیست. احتمال ظاهراً مراد از عقده گرفتگی زبان و کوتاهی منطق در اثر تنگی سینه باشد، چون موسی می‏خواست با فرعون صحبت کند احتمال داشت که مقام و قدرت فرعون او را هراسان کرده و قلبش به طپش و زبانش به تلجلج افتد چنانکه در جای دیگر گفته: و اگر مراد عیب و لکنت زبان بود بهتر بود بگوید «وَحْلُلِ الْعُقْدَةَ» با الف و لام عهد. وانگهی اگر اخگر را به دست گرفته دیگر به زبان گذاشتن بعید است این مطلب را در «بین» ذیل آیه «وَلایَکادُ یُبینَ» مشروحاً گفته‏ایم. واللَّه‏اعلم. . عقد بر وزن صرد به معنی گره‏ها است یعنی از شرّ دمندگان به گره‏ها به خدای فلق پناه می‏برم انشاءاللَّه در «نفث» راجع به این آیه صحبت خواهد شد به «فلق» نیز رجوع شود.

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنای گره و پیوند و محکم کردن دو چیز با یکدیگر) در حقوق، منظور پیوستن و گره خوردن دو اراده (یا چند اراده) و توافق ایشان برای ایجاد تعهد. مادۀ ۱۸۳ قانون مدنی در تعریف عقد می گوید: «عقد عبارت است از این که یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر، تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آن ها باشد». مانند بیع، اجاره، صلح، رهن و انواع قراردادها و معاملات. این تعریف از فقه گرفته شده و سعی شده با مادۀ ۱۱۰۱ قانون مدنی فرانسه تلفیق شود. این مادۀ اخیر عقد را چنین تعریف کرده: «عقد عبارت است از قراردادی که به موجب آن شخصی یا اشخاصی در برابر شخص یا اشخاص دیگر تعهد به تسلیم شیئی یا انجام کار یا خودداری از انجام کار را برعهده بگیرد». جوهر اصلی عقد، تعهد است که طرفین در برابر یکدیگر می کنند، اما هر تعهدی عقد نیست، مانند تعهد یک طرفه که آن را ایقاع گویند از قبیل وصیت یا ابراء مدیون. عقد، با ایجاب و قبول منعقد می شود. مثلاً در بیع، فروشنده پیشنهاد فروش می کند (ایجاب) و خریدار آن را می پذیرد (قبول) و با گره خوردن این دو اراده، عقد به وجود می آید و طرفین در برابر یکدیگر تعهداتی را می پذیرند: فروشنده متعهد می شود مال موضوع معامله را به خریدار تسلیم کند و خریدار هم متعهد می شود که بهای آن را بپردازد.
ارکان عقد. عقد سه رکن دارد: طرفین، رابطه حقوقی، موضوع یا مضمون عقد یا امری که موضوع تعهد و الزام طرفین قرار گرفته است. عقد یک عمل حقوقی است که محتاج دو طرف (حداقل) است. رابط حقوقی بین طرفین عقد درواقع همان التزام یا تعهد ناشی از اراده و توافق ایشان است. این التزام ممکن است ناظر بر دادن چیزی یا مالی باشد، مانند پرداخت وجه یا تسلیم مال در بیع، اجاره، صلح، رهن و امثال آن؛ یا ممکن است ناظر بر انجام کاری باشد، مانند تعهد پیمانکار به ساختن راه، پل یا خانه، یا ممکن است عدم انجام کار باشد، مانند تعهد مستأجر دکان برای شغل خاص و تعهد بر این که شغل دیگری در آن دایر نکند.
عقد، قرارداد، معامله. گاه عقد و قرارداد و معامله به صورت مترادف استعمال می شود. گرچه این امر نادرست نیست، اما با دقت بیشتر می توان تفاوت هایی را بین این سه اصطلاح تشخیص داد: منظور از عقد، اغلب همان عقود معیّن و خاص است که به تبعیت از فقه امامیه در قانون مدنی ایران آمده و احکام و آثار آن ها ذکر شده است و نوزده عقدند. قرارداد معنای وسیع تر و عام تری دارد و هرگونه توافق و تراضی طرفین است که متضمن ایجاد تعهد و التزام ایشان دربرابر یکدیگر باشد، یا رابطۀ حقوقی و تعهد را ازبین ببرد یا تغییر دهد (← اقاله). معامله، قراردادها و عقودی است که موضوع آن ها جنبۀ مالی دارد، مانند خرید و فروش، اجاره، رهن و امثال آن، در صورتی که بعضی عقود جنبۀ مالی ندارد، مانند عقد نکاح یا عاریه یا ودیعه که مبتنی بر احسان است.
انواع عقد. مادۀ ۱۸۴ قانون مدنی، عقود را به تبعیت از فقه امامیه به اقسام ذیل تقسیم کرده است: لازم، جایز، اختیاری، منجزّ و معلّق. «عقد لازم، آن است که هیچ یک از طرفین معامله حق فسخ آن را نداشته باشند مگر در موارد معیّنه» (مادۀ ۱۸۵ قانون مدنی). عقد لازم را در سه مورد می توان برهم زد و فسخ کرد: ۱. تراضی و توافق طرفین برای فسخ و برهم زدن عقد (اقاله)؛ ۲. وجود یکی از خیارات که به موجب قانون یکی از طرفین حق فسخ عقد را داشته باشد، مانند خیار غبن یا خیار عیب؛ ۳. در صورتی که در عقد شرط شده باشد که یکی از طرفین حق فسخ آن را دارد (عقد خیاری). اصل این است که کلیۀ عقود لازم الاجراست و قابل فسخ یک طرفه نیست، مگر در قانون خلاف آن تصریح شده باشد. طبق مادۀ ۱۸۶ قانون مدنی عقد جایز آن است که هریک از طرفین حق دارد یک طرفه و بدون ذکر دلیل، آن را فسخ نماید، مانند عقد وکالت که وکیل هر زمانی می تواند از وکالت استعفا دهد یا موکّل حق دارد هر وقت بخواهد، وکیل را عزل نماید، نیز مانند عقد عاریه که عاریه دهنده می تواند یک طرفه آن را برهم زند و مالِ موضوعِ عاریه را پس بگیرد و عاریه کننده هم می تواند آن را مسترد کند. عقد جایز، به لحاظ موضوع عقد قائم به شخصیت طرفین و تابع تمایل و شناخت و اطمینانی است که نسبت به یکدیگر دارند. به همین لحاظ، هرگاه شخصیت طرف از بین برود، طرف مقابل می تواند از اراده و تعهد خود عدول کند و عقد را فسخ کند. هم چنین است در صورتی که طرف مقابل فوت کند یا صلاحیت و اهلیت قانونی او زایل گردد (سفیه یا مجنون شود) که عقد خودبه خود منفسخ می شود و خاتمه می پذیرد و به ورثه منتقل نمی شود. بنابراین عقد جایز در سه مورد فسخ می شود: ارادۀ هریک از طرفین به فسخ، فوت هریک از طرفین، محجور شدن هریک از ایشان. عقود جایز در قانون مشخص است و به جز آن ها، سایر عقود لازم اند. «عقد خیاری آن است که برای طرفین یا یکی از آن ها یا برای ثالثی اختیار فسخ باشد» (مادۀ ۱۸۸ قانون مدنی). عقد خیاری معمولاً عقد لازمی است که در حالت عادی قابل فسخ یک طرفه نیست، اما با درج شرط فسخ برای یکی از طرفین یا شخص ثالث، می تواند ظرف مدت مقرر آن را فسخ کند. «عقد منجزّ آن است که تأثیر آن برحسب انشاء موقوف به امر دیگری نباشد و الّا معلق خواهد بود» (مادۀ ۱۸۹ قانون مدنی). به محض این که طرفین اراده خود را اعلام و انشاء کردند و بر امری توافق نمودند، عقد به وجود می آید و آثار آن جاری می شود. بنابراین، اصل در عقود آن است که منجزّ است و تأثیر آن موکول به امر دیگری نیست. مع ذلک گاه پیش می آید که طرفین قصد و ارادۀ خود را اعلام و انشاء می کنند، لکن می پذیرند که تأثیر این قصد موکول به امور دیگری باشد؛ مثلاً پدری با فرزند خود تعهد می کند که آپارتمان خود را به او هبه کند. در این مثال، عقد هبه منعقد شده و قصد انشاء به طور قطعی و منجزّ اعلام شده، لکن تأثیر این تعهد هنگامی است که در امتحان کنکور سراسری قبول شود. قبول شدن فرزند را معلّقٌ علیه گویند. در فقه، تعلیق در قصد انشاء صحیح نیست، اما تعلیق در آثار آن بلامانع است. عقد معیّن و غیرمعیّن در قانون مدنی تعریف نشده، لکن در باب سوم از قسمت دوم (کتاب دوم) قانون مدنی، با عنوان «اثر عقود معیّنۀ مختلفه»، احکام و آثار نوزده (یا بیست) عقد مشخص را، که به عقود معیّن مشهورند، به پیروی از فقه و با ذکر اسم آن ها ذکر کرده است و منظور عقودی است که نام مشخص و معلومی دارند و عبارت اند از بیع، معاوضه، اجاره، مزارعه، مساقات، مضاربه، جعاله، شرکت، ودیعه، عاریه، قرض، وکالت، ضمان عقدی، حواله، کفالت، صلح، رهن، هبه، نکاح. عقود معیّن، عقود و قراردادهایی است که بیشتر متداول بوده و در فقه مورد بحث قرار گرفته و قانون مدنی هم احکام آن ها را مقرر کرده است. اما عقد غیر معیّن، هر عقد یا قرارداد دیگری است که بین طرفین منعقد شود و طرفین بر آن توافق می کنند. به عبارت دیگر معاملات و قراردادهایی که بین مردم متداول است، منحصر به عقود نوزده گانۀ مذکور در قانون مدنی نیست. از نظر حقوقی، عقود غیرمعیّن معتبر و لازم الاجرا و مورد حمایت قانون است. مادۀ ۱۰ قانون مدنی این قاعدۀ کلی را به این صورت بیان کرده است: «قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نموده اند در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است».
شرایط صحت عقد. شرایط اساسی صحت و اعتبار قانونی عقد در مادۀ ۱۹۰ قانون مدنی آمده است. به موجب مادۀ مذکور «برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است: ۱. قصد طرفین و رضای آن ها؛ ۲. اهلیت طرفین؛ ۳. موضوع معیّن مورد معامله باشد؛ ۴. مشروعیت جهت معامله». منظور از قصد طرفین و رضای آن ها این است که برای تحقق عقد لازم است طرفین اراده و قصد خود را جمعاً انشا و اعلام کنند و به انجام معامله راضی باشند. حقوق دانان بین قصد و رضا تفکیک می کنند؛ بنابراین اگر کسی در حال مستی یا بیهوشی یا در خواب معامله نماید، آن معامله به واسطۀ فقدان قصد باطل است (مادۀ ۱۹۵ قانون مدنی). ممکن است کسی در بیداری و هوشیاری اعلام قصد کند اما به آن راضی نباشد و رضایت به معامله نداشته باشد، مانند این که کسی تحت اکراه و اجبار سندی را امضا می کند، اما راضی به معامله نیست، یا مانند این که کسی با این تصور که طرف مقابل فرزند اوست، خانه ای را می فروشد و بعداً معلوم می شود اشتباه کرده و فرزند او نبوده است. فقدان عنصر قصد باعث بطلان معامله می شود، لکن اگر عنصر رضا معیوب یا مخدوش باشد، معامله غیرنافذ است و ممکن است شخص پس از رفع مانع آن را بپذیرد و تنفیذ کند (مادۀ ۲۰۰ و ۲۰۳ قانون مدنی). منظور از اهلیت آن است که طرفین بالغ، عاقل و رشید باشند (مادۀ ۲۱۲ قانون مدنی) و مقصود از معلوم بودن موضوع معامله آن است که مبهم نباشد و نزد طرفین معلوم و مشخص باشد، مگر در مواردی که علم اجمالی به موضوع کافی است (مادۀ ۲۱۶ قانون مدنی). مشروعیت جهت معامله نیز از ارکان صحت عقد است و منظور از آن انگیزه و قصد نهایی است که از انجام معامله دارد، مانند این که اگر کسی خانه ای را جهت سکونت شخصی اجاره کند لازم نیست جهت و انگیزۀ انجام معامله تصریح شود اما اگر ذکر شود، باید مشروع باشد. بنابراین در صورتی که مستأجر محل را برای دایر کردن قمارخانه اجاره نماید، عقد صحیح نیست.

مترادف ها

knot (اسم)
خفت، عقد، منگوله، گره، عقده، مشکل، غده، برکمدگی، دژپیه، چیز سفت یا غلنبه، گره دریایی

agreement (اسم)
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهدنامه

contract (اسم)
پیمان، موافقت، قرارداد، عقد، مقاطعه، کنترات، پیمان بستن، هم کشیدن

treaty (اسم)
پیمان، موافقت، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، عهدنامه، پیمان نامه

concluding (اسم)
عقد

wedding (اسم)
عقد، عروسی

necklace (اسم)
عقد، گردن بند، طوق

string (اسم)
عقد، سیم، زه، رشته، ریسمان، سلسله، نخ، ردیف، قطار، دراز

پیشنهاد کاربران

عَقد : قول دادن
واژه عقد
معادل ابجد 174
تعداد حروف 3
تلفظ 'oqad
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( عَ قْ ) [ ع . ]
آواشناسی 'aqd
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
درست است، یکی از بزرگان گبت بیش از هفتاد درصد عربی ، ایرانی است ( در برابر آنچه که پنداشته می شود ) عقد و عقیده و عقود و عقده . . . همه ریشه ایرانی دارند
عقد ( پیوگ/عروس ) =کاوین بستن و کابین بستن
آقا ما دنبال معنی عِقد هستیم ولی فقط معنی عَقد میاد چرا؟
بگرفت و ببرد باز آورد
عقد گوهر ز درج راز آمد
عُقَد = جمع عقده = اعتقادات
عُقَد = جمع عقده = استحکامات
گردن بند, مخنقه
پیمان
عقد :[اصطلاح ملک و مسکن] عبارت است از این که یک یا چند نفر در مقابل یک یا چند نفر دیگر تعهد بر امری نمایند و مورد قبول آن ها باشد. ( ماده ۱۸۳ قانون مدنی )
گردن بند / گردن آویز
لغت پارسی ایرانی ئوخت شکل اسلی لغت اربیشده ی عقد است که باید آنرا اَغد نوشت در ارمنستان به شکل ուխտ ukht و به مانای عهد پیمان covenant vow promise oath agreement به کار میرود. لغت اوستایی اوخت uxti به
...
[مشاهده متن کامل]
مانای گفت word, speech شکل اولیه لغت عقد است که در سنسکریت उक्ति ‎ukti خوانده میشود. بدینسان روشن میشود که واژگان اربی عاقد و عقود جعلی هستند.

رشته مروارید
پیمان ازدواج بستن قرار داد زناشویی را منعقد کردن .
گردنبند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس