عقبی. [ ع َ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقبة، که پیش از هجرت ، انصار با پیامبر اسلام ( ص ) در آنجا بیعت کردند، و هریک از کسانی را که در آنجا حضور داشتند «عقبی » نامند. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به عقبة شود. || منسوب به عقبة، که در ماورای نهر عیسی در نزدیکی دجله بغداد قرار دارد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عقبة شود.
عقبی. [ ع َق ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقب که گویا بطنی از کنانه باشد و ابوالعافیة فضل بن عمیربن راشدبن عبداﷲ کنانی عقبی مصری بدانجا منسوب است. وی محدث بود و به سال 197 هَ. ق. درگذشت. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عقبی. [ ع ُ با ] ( ع اِ ) پاداش کار و حق. ( منتهی الارب ). پاداش کار. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). || بدل چیزی. ( منتهی الارب ). || آخر کار. ( دهار ). آخر هر چیزی. ( از اقرب الموارد ). سرانجام. ( ترجمان القرآن جرجانی ) : والذین صبروا ابتغاء وجه ربهم... اولئک لهم عقبی الدار. ( قرآن 22/13 )؛ و آنانکه برای بدست آوردن وجه خدایشان شکیبائی کردند... آنان را سرانجام آن سرای است. سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. ( قرآن 24/13 )؛ درود بر شما به سبب صبری که کردید، پس چه خوب است سرانجام آن سرای. مثل الجنة التی وعد المتقون... تلک عقبی الذین اتقوا، و عقبی الکافرین النار. ( قرآن 35/13 )؛ مثل بهشتی که پرهیزکاران را وعده دادند... آن سرانجام کسانی است که پرهیز کردند، و سرانجام کافران آتش است. و لایخاف عقباها. ( قرآن 16/91 )؛ و از سرانجام آن بیم ندارد. || آخرت. ( اقرب الموارد ). آن دنیا. آن سرای. آن جهان. آن گیتی. اخری. سرای دیگر. جهان باقی :
نه امید عقبی نه دنیا بدست
ز هر دو رسیده بجانم شکست.
فردوسی.
آن کسی که اعتقاد وی بر این جمله باشد... توان دانست که در دنیا و عقبی نصیب خود را از سعادت تمام یافته باشد. ( تاریخ بیهقی ص 333 ).دنیا بجملگی همه امروز است
فردا شمرد باید عقبی را.
ناصرخسرو.
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی هشیار وپیش بین را هرگز بکار نائی.
ناصرخسرو.
عمر تو نبینی که یکی راه دراز است دنیات بر این سر بر و عقبات بر آن سر.بیشتر بخوانید ...