عقب مانده

/~aqabmAnde/

برابر پارسی: واپس مانده

معنی انگلیسی:
backward

لغت نامه دهخدا

عقب مانده. [ع َ ق َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) عقب افتاده. پس افتاده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) عقب افتاده کشور ( ملت اجتماع ) عقب مانده .

فرهنگ معین

( ~ . دِ ) [ ع - فا. ] (ص مف . ) نک عقب افتاده .

فرهنگ عمید

= * عقب ماندۀ ذهنی
* عقب ماندهٴ ذهنی: (روان شناسی ) کسی که در مهارت های ذهنی به رشد لازم نرسیده است.

مترادف ها

laggard (صفت)
عقب مانده

behindhand (صفت)
کهنه، عقب مانده، بی خبر از رسوم، مادون، دغل

lagging (صفت)
عقب مانده، کند، اهسته

lagged (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

benighted (صفت)
تاریک، عقب مانده، گرفتار تاریکی جهل، شب زده، عقب افتاده

straggling (صفت)
عقب مانده، عقب افتاده

فارسی به عربی

خلفیا , متخاذل , وراء

پیشنهاد کاربران

مث شتر پس چریده
لهجه و گویش تهرانی
عدم ترقی، وامانده، عقب گرد
retard
Primitive، Medieval قرون وسطایی
Primitive opinions
عقاید عقب افتاده و قرون وسطایی

بپرس