عفیفی

لغت نامه دهخدا

عفیفی. [ ع َ ] ( حامص ) پاکدامنی. پارسائی. عصمت. حیا. شرم. ( ناظم الاطباء ). عفت.عفة. عفاف. رجوع به عفیف و عفة و عفت و عفاف شود.

عفیفی. [ ع َ ] ( اِخ ) ( عبداﷲ... ) از ادیبان و شاعران معاصر. وی ابتدا در دانشگاه ازهر و دارالعلوم قاهره تحصیل کرد سپس به تعلیم زبان عربی در مدارس آنجا پرداخت و به عنوان «محرر» در دیوان سلطنت بکار پرداخت و به سال 1363 هَ. ق. درگذشت. او راست : تفسیر سوره الفتح و بیان ما اتصل بها من الفتوح الاسلامیة و السیرة النبویة المولد النبوی المختار. المراءة العربیة فی جاهلیتها و اسلامها، در سه جلد. الهادی ، که داستانی است مربوط به هادی عباسی. منهج الادب. زهرات منشورة فی الادب العربی. ( از الاعلام زرکلی ).

فرهنگ فارسی

از ادیبان و شاعران معاصر وی ابتدا در دانشگاه ازهر و دارالعلوم قاهره تحصیل کرد سپس بتعلیم زبان عربی در مدارس آنجا پرداخت و بعنوان محرر در دیوان سلطنت بکار پرداخت و بسال ۱۳۶۳ قمری درگذشت

پیشنهاد کاربران

بپرس