عفیره

لغت نامه دهخدا

( عفیرة ) عفیرة. [ع َ رَ ] ( ع اِ ) گویک گوی گردان. ( منتهی الارب ). جعل. ( ناظم الاطباء ). گویک گوه گردان. ( آنندراج ). دحروجة. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) زنی که به کسی هدیه نفرستد. ( منتهی الارب ). عفیر. رجوع به عفیر شود.

عفیرة. [ ع ُ ف َ رَ ] ( اِخ ) دختر عباد، از بنی جدیس ، ملقب به شَموس. از زنان شاعر عرب در جاهلیت بود او را اشعاری است در تشویق قبیله خود به شورش بر ضد ملک طسم ، و این شورش سبب به قتل رسیدن ملک طسم شد. ( از الاعلام زرکلی به نقل از ابن الاثیر و الاغانی ). رجوع به اعلام النساء ج 3 شود.

عفیرة.[ ع ُ ف َ رَ ] ( اِخ ) دختر ولید بصری. از زنان عابد ونابینای بصره بود. وی همان است که در جواب کسی که گفته بود «مااشد العمی علی من کان بصیرا» چنین گفت «ان عمی القلب عن اﷲ اشد من عمی العین عن الدنیا...» ( از اعلام النساء به نقل از المستظرف و نکت الهمیان ).

پیشنهاد کاربران

بپرس