عفراء

لغت نامه دهخدا

عفراء. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث أعفر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به اعفر شود. || ترید سپید کرده شده. || ریگ سرخ. || شب سپید. || زن سپید. ( منتهی الارب ). بیضاء. ( اقرب الموارد ). || شب سیزدهم از ماه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زمین بی نشان ویران پا سپرنشده. ( منتهی الارب ). زمین «بیضا» که گامی در آنجا ننهاده باشند. ( از اقرب الموارد ). || شاة عفراء؛ گوسپند که بر سپیدی پشم آن سرخی غالب باشد، و نیز ظبیة عفراء. ( از منتهی الارب ). ماده آهوئی که بر سپیدی وی سرخی غالب باشد، و آنکه پشتش سرخ و پهلو و تهیگاه وی اندک سپید بود. ( ناظم الاطباء ). ج ، عُفر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

عفراء. [ ع َ ] ( اِخ ) قلعه ای به فلسطین. ( منتهی الارب ). قلعه ای است از اعمال فلسطین در نزدیکی بیت المقدس. ( از معجم البلدان ).

عفراء. [ ع َ ] ( اِخ ) ( ابناء... ) معوذ و معاذ. صحابیان اند و آن هر دو پسر حارث بن رفاعة و عفراء نام مادر ایشان است که او دختر عبیدبن ثعلبة باشد. ( از منتهی الارب ).

عفراء. [ ع َ ] ( اِخ ) ( قصر... ) جائی است به شام قریب نوا. ( منتهی الارب ). نام قریه ای به شام نزدیک نوی. ( ابن البیطار در ذیل کلمه آآکثار ).

عفراء. [ ع َ ] ( اِخ ) دختر عقال. از زنان شاعر عرب و معشوق عروةبن حزام. رجوع به عفراء ( دختر مهاصر... ) شود.

عفراء. [ ع َ ] ( اِخ ) دختر مهاصربن مالک ، از بنی ضبةبن عبد، از عذرة. از زنان شاعر بود و داستان عشق او با پسرعمش عروةبن حزام شهرت دارد، چه آنان از کودکی بر هم عاشق بودند ولی پدر عفراء در غیاب عروة او را بدیگری ازدواج داد و او با شوی خود به شام رفت. عروة چون از این واقعه آگاه گشت به دیدار او رفت و پس از این دیدار درگذشت. عفراء چون این بدید اشعاری در رثاء عروة سرایید و بر قبر او رفت و همانجا درگذشت و در کنار عروة دفن شد ( در حدود سال 50 هَ. ق ). ( از الاعلام زرکلی از التاج ج 3 ص 621 ) ( جمهرة الانساب ص 420 ) ( اعلام النساء ص 1025 ) ( الدرالمنثور ص 346 ). و رجوع به عروةبن حزام و «عروه و عفرا» و اعلام النساء ج 3 شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس