عفج

لغت نامه دهخدا

عفج. [ ع َ ] ( ع مص ) زدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عصا زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گائیدن. ( از منتهی الارب ). جماع کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || زدن جامه را معفاج. ( از منتهی الارب ). و رجوع به معفاج شود. || فعل قوم لوط کردن. ( از منتهی الارب ).

عفج. [ ع َ ف َ ] ( ع مص ) بزرگ وفربه شدن روده کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و چنین شخصی را عَفِج گویند. ( از اقرب الموارد ).

عفج. [ ع َ ف ِ ] ( ع ص ) آنکه روده های او بزرگ و فراخ باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عَفَج شود. || ( اِ ) به معنی عِفج است. رجوع به عِفج شود.

عفج. [ ع ِ / ع َ / ع َ ف َ / ع َ ف ِ ] ( ع اِ ) روده مردم و اسب و سباع که طعام از معده بدان نقل کند، و آن مصارین است برای سم داران و سپل داران. ( از منتهی الارب ).رودگان فراخ. ( زمخشری ). هزارخانه و رودگانی. ( دهار ). رودگان و معی ، و گویند آن گوشتی است در نزدیکی روده در طبقه داخلی روده راست. ( از بحر الجواهر ). آنچه طعام بدان منتقل می شود پس از معده ، و آن برای انسان و تمام سباع به منزله روده ها است برای سم داران و سپل داران که به کرش می پیوندند. ( از اقرب الموارد ). آن روده که طعام از معده در آن داخل می گردد. ( ناظم الاطباء ). ج ، أعفاج. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) روده ای که طعام از معده در آن داخل گردد جمع اعفاج .
زدن عصا زدن

فرهنگ معین

(عَ ) (ص . ) خراب ، تباه .
(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) روده ای که طعام از معده در آن داخل گردد، ج . اعفاج .

پیشنهاد کاربران

بپرس