عظو

لغت نامه دهخدا

عظو. [ ع َظْوْ ] ( ع مص ) زشت کردن. || هلاک نمودن به زهر خورانیدن. ( از منتهی الارب ). بدی کردن به کسی و سؤقصد کردن به او و سم خورانیدن وی را. ( از اقرب الموارد ): لقاه اﷲ ماعظاه ؛ خداوند او را روبرو کند با آنچه بدی رساند او را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باز گردانیدن از نیکی. ( از منتهی الارب ). منصرف کردن کسی را از خیر و نیکی. ( از اقرب الموارد ). || غیبت کردن یا به زبان گرفتن کسی را و بد گفتن. ( از منتهی الارب ). غیبت کردن یا به زبان گرفتن. ( اقرب الموارد ): لقی فلان ماعظاه و ما عجاه ؛ با سختی وشدت روبرو شد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس