عظت

لغت نامه دهخدا

عظت. [ ع ِ ظَ ] ( ع اِمص ، اِ ) عظة. نصیحت. پند. اندرز : چنانک دیگر متعدیان ناحفاظ را عبرت و عظت باشد. ( سندبادنامه ص 77 ). رجوع به عظة و عظات شود.

عظة. [ ع َظْ ظَ ] ( ع اِ ) اسم المرة است مصدر عَظّ را. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عظ شود. || سختی جنگ و شدت آن. ( منتهی الارب ). شدت و سختی در جنگ. ( از اقرب الموارد ).

عظة. [ ع ِ ظَ ] ( ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده. ( از منتهی الارب ). پند دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). نصیحت کردن و یادآوری کردن برای کسی از پاداش و مجازات ، آن چنانکه دل او را نرم کند.و گویند پند دادن کسی را بدانچه او را به توبه خداوند و اصلاح سیرت وادارد، و امر کردن سفارش نمودن به اطاعت. ( از اقرب الموارد ). وَعظ. رجوع به وعظ شود.

عظة. [ ع ِ ظَ / ع َ ظَ ] ( ع اِمص ، اِ ) نصیحت و تذکر به عواقب کارها. پند. اندرز. || سخن واعظ.( از اقرب الموارد ). ج ، عِظات. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

پند، آنچه با آن پندبدهند، کلام واعظ
۱ - ( مصدر ) پند دادن به سخنان دل نرم کننده نصیحت کردن - ۲ ( اسم ) نصیحت .

فرهنگ معین

(عِ ظَ ) [ ع . عظة ] ۱ - (مص م . ) نصیحت کردن . ۲ - (اِ. ) نصیحت .

فرهنگ عمید

آنچه با آن پند می دهند، کلام واعظ، پند.

پیشنهاد کاربران

پند
نصیحت
موعظه
. . پسران بازرگان عظت پدر بشنودند. .
کتاب کلیله و دمنه

بپرس