عظامه

لغت نامه دهخدا

( عظامة ) عظامة. [ ع َ م َ ] ( ع مص ) بزرگ و کلان شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عِظَم. رجوع به عظم شود.

عظامة. [ ع ِم َ ] ( ع اِ ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. ( منتهی الارب ). جامه ای است چون وساده و بالش که زنان بوسیله آن «عجیز» خود را بزرگ نشان می دهند. ( از اقرب الموارد ). عُظمة. و رجوع به عظمة شود. || ج ِ عَظم ، و هاء آن برای تأنیث جمع است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عظم شود.

عظامة. [ ع ُ م َ ] ( ع ص ) بزرگ و کلان ، مؤنث عُظام. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عُظام شود.

عظامة. [ ع ُ ظْ ظا م َ ] ( ع ص ) بزرگ و کلان. مؤنث عُظّام. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عظام شود. || ( اِمص ) بزرگی و بزرگ منشی. ( منتهی الارب ). کبر. ( اقرب الموارد ). || نخوت. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ناز و گردن کشی. ( منتهی الارب ). زهو. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) بالشچه زنان که بر سرین بندند جهت کلان نمودن. ( منتهی الارب ). عِظامة. ( اقرب الموارد ). رجوع به عِظامة شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِظَامَهُ: استخوانهایش
ریشه کلمه:
عظم (۱۲۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

(بر وزن فلس) استخوان. . جمع آن عظام است .

پیشنهاد کاربران

بپرس