عطون
لغت نامه دهخدا
عطون. [ ع ُ ] ( ع مص ) سیراب گردیده فروخفتن شتران در «عطن ». ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بخفتن شتر در کنار آب. ( المصادر زوزنی ). سیر آب خوردن شتر و بر لب آب فروخفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || به عطن بازگشتن شتر ماده بعد خوردن آب و باز بر آب آوردن آنرا. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عطون. [ ع ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عاطِن. ( اقرب الموارد ). رجوع به عاطن شود. || ج ِ عاطنة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عاطنة شود. || قوم عطون ؛ قوم که شتران را بر «عطن » فرود آورند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید