عطو

لغت نامه دهخدا

عطو. [ ع َطْوْ ] ( ع مص ) گرفتن به دست. ( از منتهی الارب ). گرفتن : هو طویل لاتعطوه الأیدی ؛ او دراز است و دستها او را نمی گیرد. ( از اقرب الموارد ). فرا گرفتن.( تاج المصادربیهقی ). || سر و دست برداشتن.( از منتهی الارب ): عطا الیه رأسه ویدیه ؛ سر و دو دست خود را به سوی او بلند کرد. ( از اقرب الموارد ). || چیره شدن در تعاطی. ( از منتهی الارب ). غلبه کردن کسی را به خوض در کاری. ( تاج المصادر بیهقی ).

عطو. [ ع َطْوْ / ع ِطْوْ / ع ُطْوْ / ع َ طُوو ] ( ع اِ ) آهو که به سوی درخت گردن دراز کند تا بخورد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۴(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس